شنبه, 08 اردیبهشت 1403
شنبه, 08 اردیبهشت 1403
Saturday, 27 April 2024
روزنامه گیلان امروز [ شماره ۶۴۹۳ ]

 

کاظم شکوهی

دو ماهی در ابرکوه بودم و فرصتی بود بیشتر برای اینکه جای دنجی باشم و خبرهای انقلاب را از طریق  رادیو بی‌بی‌سی و رادیو مسکو و پیک تعقیب کنم، در ابرکوه هم کم و بیش راهپیمایی‌هایی می‌شد که چون هیچ نوع برخوردی صورت نمی گرفت عملا هیچ اتفاق و حادثه‌ای هم پیش نمی آمد، فقط به یاد دارم  که چند تن از کدخداهای دو سه ده اطراف بخش یک روز به من مراجعه کردند و اجازه خواستند که به نفع شاه وارد عمل شوند و تظاهرات کنند که من اجازه ندادم و گفتم شما به این کارها کار نداشته باشید!!

پس از پایان کار دولت شریف امامی تقریبا شیرازه امور از هم پاشیده بود، من هم چند بار برای بازگشت به شیراز تلفن گرام زدم و تلفن کردم دیدم کسی به کسی نیست و فرد مسوولی جواب نمی‌دهد، بنابراین با تصمیم خودم محل ابرکوه را ترک کردم و به شیراز آمدم در بازگشت از ابرکوه تقریبا شغل مشخصی نداشتم این بود که به راحتی در راهپیمایی‌ها و تظاهرات شرکت می‌کردم، تظاهرات معمولا صبح از محوطه شاهچراغ شروع می‌شد و پس از طی خیابان احمدی وارد خیابان لطفعلی خان زند می‌شد و از آنجا از طریق خیابان نمازی، یا خیام وارد خیابان زند (اصلی) می‌شد معمولا مقصد راهپیمایی استانداری و فلکه ستاد بود، از دانشگاه و یا بیمارستان سعدی (فقیهی فعلی) که معمولا مجروحین و شهدا در آنجا بودند یا دانشگاه پهلوی (شیراز) شروع می‌شد به طرف فلکه ستاد گاهی تا میدان شهرداری معمولا قبل از اینکه جمعیت به فلکه ستاد یا فلکه شهرداری برسد نیروهای حکومت نظامی شروع به تیراندازی هوایی و یا پرتاب گاز اشک‌آور می‌کردند و جمعیت پراکنده می‌شد تا روز دیگر. پس از 13 آبان که شاه، اعلامیه مشهور را خواند و اعلام کرد «صدای انقلاب شما را شنیدم» راهپیمایی‌ها پرشمارتر و متراکم‌تر شد و اغلب کسانی که تا قبل از آن تماشاچی تظاهرات بودند به راهپیمایی‌ها یپوستند.

مرگ بر شاه، تا شاه کفن نشود، این وطن وطن نشود، درود بر خمینی، استقلال آزادی حکومت اسلامی، ما می‌گیم شاه نمی‌خوایم، نخست وزیر عوض می‌شه! و اواخر حزب فقط حزب‌الله، رهبر فقط روح‌الله در این اجتماعات کم و بیش شنیده می‌شد. راهپیمایی معمولا با قرائت آخرین پیام آیت‌ا... خمینی که از نوفل لوشاتو منتشر می‌شد، شروع می‌شد سپس جمعیت حرکت می‌کرد و شعارها از ابتدا با بلندگوهای دستی و سپس بلندگو و آمپلی فایر داده می‌شد. علاوه بر عکس آیت‌ا... خمینی عکس‌های دکتر مصدق – علی شریعتی- آیت‌ا... طالقانی و برخی رهبران مذهبی دیگر هم در راهپیمایی‌ها بود اما در اجتماعات دانشجویی و نمایشگاه‌های کتاب و سخنرانی‌هایی که در دانشگاه و مراکز فرهنگی برگزار می‌شد شعار نان، مسکن، آزادی و عکس‌های چه‌گوارا و برخی رهبران چپ مارکسیستی نیز نمایش داده می‌شد.

برای امثال من مهم نبود شعار چیست، عکس کیست، شرکت در راهپیمایی و مخالفت با رژیم پهلوی اصل بود و اصولا به جایگزین و محتوای نظام آینده فکر نمی‌کردیم. کار پاشیدگی رژیم به جایی رسیده بود که از اول بهمن ماه من همکاران استانداری (فارس) را صدا کردم و یک گروه چند نفره ده، دوازده نفره می‌شدیم و در سخنرانی‌ها و راهپیمایی های اعتراضی شرکت می‌کردیم که این امر با توجه به شناخت چهره‌های ما سبب دلگرمی زیاد معترضین می‌شد. علاوه بر این من با دو نفر همکاران، آقای سلیمی مدیر امور اجتماعی و برهان مهر مدیر اداری مالی شروع کردیم به اطلاعیه نوشتن و تکثیر آن با ماشین استنسیل، گاهی هم پیام‌ها و اطلاعیه‌‎های وصولی از مرکز را هم مانند اطلاعیه‌های آیت‌ا... خمینی تکثیر و پخش می‌کردیم.

هیچ‌یک از اعضای گروه تمایلات مذهبی نداشتیم، بیشتر هوادار مصدق و جریانات ملی بودیم، بدون وابستگی تشکیلاتی.

در مسیر راهپیمایی‌ها گاهی دیده می‌شد، افرادی از جمعیت جدا می‌شدند و به سینماها و مغازه‌های زرق و برق‌دار و بانک‌ها هجوم می‌بردند و با آتش زدن و شکستن شیشه آنها اعتراض خود را نشان می‌دادند بسیاری معتقد بودند این‌ها از عوامل حکومت هستند، ولی لااقل امثال بنده دلیل مشخصی دایر بر صحت این ادعا نداشتیم، ولی من چون خودم تعدادی افراد ساواکی را می‌شناختم، در چند نوبت شرکت آنها در راهپیمایی‌ها را حتی تا سطح معاون ساواک دیدم ولی حرکت مشکوکی از آنها مشاهده نکردم. در بهمن ماه روز به روز بر شدت و التهاب افزوده می‌شد و بیشترین هدف شعارها، بختیار بود و شعار مشهور «بختیار، بختیار، دولت بی‌اختیار!» و پس از تشکیل دولت موقت بازرگان حمایت از دولت بازرگان در شعارها غالب بود.

تا زمانی که قرار بر بازگشت آیت‌ا... خمینی (امام) از پاریس به تهران شد و اعلام اینکه بختیار دستور بستن فرودگاه را داده ، که پس از آن درخواست و تهدید برای باز کردن فرودگاه شعار شد.

به هر حال دوازده بهمن ماه امام آمد و دولتش هم حداقل به صورت مجازی تشکیل شده بود و بختیار هم به عنوان نخست‌وزیر مستقر بود، در شیراز حکومت نظامی را لغو کردند و بختیار ساواک را هم منحل کرد، همان روز مردم در جریان راهپیمایی به ساختمان خالی ساواک حمله کردند، که جز تعدادی میز و صندلی و کمد خالی و تعدادی پرونده‌های بی‌در و پیکر چیزی در ساختمان نبود. مردم به دنبال شکنجه‌گاه و وسایل شکنجه می‌گشتند که چیزی پیدا نکردند، از طرفی معتقد بودند بین ساواک و استانداری تونل ارتباطی است که از زیر زمین با هم ارتباط داشته باشند. فاصله استانداری تا ساواک حدود 500 متر بود ولی چیزی نیافتند، چون چنین تونلی وجود خارجی نداشت، مردم هر کس داستان‌های ترسناک و قصه‌های دهشتناک از ماموران ساواک می‌گفت که چندان واقعیت نداشت چرا که خود من حداقل سه بار در ساواک بازجویی شدم و چیز غیرطبیعی ندیدم.

 

 

 

 

به اشتراک بگذارید:

نظر شما:

security code
طراحی و پیاده سازی توسط: بیدسان