شنبه, 24 آذر 1403
شنبه, 24 آذر 1403
Saturday, 14 December 2024
روزنامه گیلان امروز [ شماره ۶۶۴۶ ]

 

بخش اقتصاد- بیش از یک دهه است که ناترازی بانک‌ها به صورت جدی به معضلی برای نظام بانکی و اقتصاد کشور تبدیل شده است. در حال حاضر بخش قابل‌توجهی از افزایش نقدینگی، پایه پولی و تورم به ناترازی بانک‌ها برمی‌گردد و این ناترازی مستقیماً مردم را متضرر کرده است.پژوهش‌های انجام شده نشان می‌دهد ناترازی بانک‌ها به افت تولید، کاهش رشد اقتصادی و افزایش نوسانات اقتصادی منجر شده است. در حال حاضر ناترازی بانک‌ها به مرحله‌ای رسیده است که همه کارشناسان بر روی وجود آن اتفاق‌نظر دارند؛ اما اینکه این ناترازی به چه دلایلی ایجاد شده است اتفاق‌نظر وجود ندارد.در همین زمینه گفت‌وگویی با حسن حیدری، عضو هیئت‌ علمی دانشگاه تربیت‌ مدرس داشته‌ایم که مشروح آن را در ادامه می‌خوانید.

 

*آقای دکتر این روزها خیلی بحث ناترازی بانک‌ها مطرح هست و دلایل مختلفی هم برای آن ذکر می‌شود از بنگاه‌داری بانک‌ها و انباشت اموال غیرمولد آن‌ها تا نرخ سود سپرده‌ها. سؤال من این است که مهم‌ترین عامل ناترازی بانک‌ها به نظر شما چه عواملی و با چه درجه‌ای از اهمیت هستند؟

به نظر من دو اصل اصلی وجود دارد و حتی مشکل، بنگاه‌داری بانک‌ها هم نیست. اتفاقاً اگر بر مبنای هزینه و فایده  و با اصول اقتصادی صورت بگیرد اشکالی ندارد و منافعی هم برای سهامداران بانک و حتی غیرمستقیم برای سپرده‌گذاران دارد. منتها دو مشکل اصلی وجود دارد که یکی از آن دو دخالت دولت در ابزارهایی است که مدیران بانک استفاده می‌کنند.هر صنعتی به صورت کلی یکسری ابزار مثل قیمت نهاده‌ها و مواد اولیه و قیمت محصول دارد. در بانک‌ها شما چه سپرده بگیرید که مثل مواد اولیه برای بانک‌ها عمل می‌کند دولت تقریباً نرخ‌ها را تعیین می‌کند چه بخواهید وام و تسهیلات بدهید که باز دولت دخالت می‌کند. تفاوت زیادی از این نظر بین بانک‌ها به وجود ندارد. بانک‌ها بر سر چه چیزی می‌خواهند با هم رقابت کنند که سپرده‌ها را جذب کنند. به همین خاطر بحث بر سر این است که کدام بانک شعبه‌اش بیشتر است و کدام بانک ابزارهای اینترنتی بهتری دارد. اینها در رقابت بین بانک‌ها معنا‌دار نیست.

یک دلیل دیگر ناترازی، حاکمیت شرکتی (Corporate Governance) در بانک‌های کشور است که از اساس مشکل دارد. در شکل درست مدیریت، مدیرعامل باید به هیئت‌مدیره پاسخگو باشد به این معنا که هیئت‌مدیره باید سیاست‌گذاری کند و مدیرعامل مجری آن سیاست‌ها باشد و پاسخگوی آن هم باشد.الان برعکس است؛ یعنی درست است که هیئت‌مدیره هست و نقشی هم دارد اما انگار مدیرعامل عملاً بالاتر از هیئت‌مدیره قرار دارد شاید در گفتار مدیرعامل بالاتر نباشد اما در عمل بالاتر است.

هیئت‌مدیره توان اینکه مدیرعامل بانک را، چه دولتی و چه خصوصی، ملزم به دنبال کردن سیاست‌های صحیح کند، ندارد. اینها تماماً یک هزینه‌هایی را به بانک تحمیل می‌کند. منافع مستقیم و غیر مستقیم را خودشان بر می‌دارند و هزینه‌ها روی سهام‌دار و سپرده‌گذار سرشکن می‌شود. در طول زمان هم جمع شده است و الان خود را در ناترازی نشان می‌دهد.تحریم هم بر شرایط اقتصادی ایران مؤثر بوده و جلوی رشد اقتصادی و سرمایه‌گذاری را گرفته است. تورم بالا و نوسان ارز هم داریم و ریسک‌های کل اقتصاد ایران را بالا برده است. یک وجه دیگر دخالت دولت این است که از شما می‌خواهد تسهیلات به چه بخش‌هایی داده شود. وقتی تسهیلات برگشت داده نشود و بانک برای پس گرفتن آن اقدام کند با هزاران گروه‌های نفوذ کارگری و وزارت‌خانه‌های مختلف مواجه می‌شود. در واقع بحث شرکت‌داری عارضه نیست حتی بانک می‌تواند شرکت‌داری کند اگر حساب کتاب اقتصادی آن درست باشد. اما الان خودش به یک عارضه تبدیل شده است.

 

*برخی معتقدند یکی از مهم‌ترین علل ناترازی بانک‌ها همین دولت است که ناترازی خود را به بانک‌ها منتقل کرده است نظر شما چیست؟

نهاد دولت یکی از عوامل ناترازی است همه دولت‌ها هم همین‌گونه بوده‌اند نه به این معنا که فلان دولت بوده است. همه دولت‌ها در ایران یک سیاست غلطی را دنبال کرده‌اند به خاطر اینکه مثلاً خواسته‌اند از فلان بخش حمایت کنند. دولت‌ می‌گوید من به شما یارانه سود می‌دهم از این طرف به بانک‌ می‌گوید شما به فلان بخش وام بدهید یارانه سود آن با من‌، بعد تفاوت مبلغ را به عنوان بدهی دولت در آن بانک می‌نویسند. دولت بدهی را پرداخت نمی‌کند و از این جهت بانک‌ها ناتراز می‌شوند و بعد هم به بانک مرکزی سرریز می‌شود.یا مثلاً فرض کنید یکسری اوراق را دولت برای سیاست‌های بودجه‌ای خود منتشر می‌کند بعد در بازار خریدار ندارد و بانک‌ها را مجبور می‌کند که بخشی از این اوراق را بخرند. یا مثلاً آخر سال می‌شود حقوق کارمندان دولت یا فلان وزارتخانه کم می‌آید از فلان بانک می‌خواهند که شما این حقوق‌ها را فعلاً پرداخت کنید بعداً ما از تنخواه به شما می‌دهیم. همه این موارد جمع می‌شود و ناترازی ایجاد می‌کند.

 

*یکسری تسهیلات کلان هم از سوی  بانک‌ها یا به شرکت‌های دولتی یا خصوصی و مرتبط با بانک‌ها پرداخت شده است ولی برنگشته است و اصطلاحا نکول شده است. به نظر شما دلیل عدم برگشت این تسهیلات چه بوده است و چقدر این تسهیلات کلان معوق در ناترازی سیستم بانکی ما نقش داشته شده است؟

اولاً این تسهیلات قدر سهم زیادی در ناترازی داشته است؛ اما اینکه چرا برنگشته است علت این است که از بانک‌های ما در ایران و به خصوص بانک‌های دولتی این نوع تسهیلات زیاد درخواست می‌شود و من این را دخالت سیاست در اقتصاد می‌دانم.

 

به این معنا که هم در مرحله دادن تسهیلات نفوذ صورت می‌گیرد مثلاً مدیرعامل از شغلش می‌ترسد که توسط دولت تعیین می‌شود و وزیر مربوطه بخواهد برای اینکه کار وزارتخانه‌اش راه بیفتد و به صنایع مرتبط با خود رسیدگی کند سراغ بانک‌ها می‌رود. در آن مرحله کار راه می‌افتد اما چون فرایند تسهیلات‌دهی، از اعتبارسنجی بگیرید تا ارزیابی پروژه مورد نظر و وثیقه‌گذاری، درست انجام نشده است و خیلی از این موارد هم صوری است، زمانی که برای دریافت تسهیلات اقدام می‌کنند نمی‌توانند آن را بگیرند.خیلی وقت‌ها هم قرارداد وجود دارد و بانک می‌تواند قرارداد را اعمال کند ولی ممکن است با اعمال قرارداد یک بحران خاصی به وجود بیاید. مثلاً فلان کارخانه در یک استان تعطیل شود بعد کارگران معترض شوند و موضوع به مجلس و رسانه‌ها کشیده شود. در این شرایط یک مدیرعامل بانک چقدر می‌تواند مقاومت کند به خصوص اینکه اگر دولتی هم باشند سریع تهدید می‌شوند و به آن‌ها  تذکر می‌دهند که چه می‌کنید اوضاع را بهم ریخته‌اید. چون معمولاً زیان در رسانه‌ها دیده نمی‌شود تا زمانی که به یک مرحله بحرانی برسد و زیان بانک خیلی بالا رفته باشد.

 

*تورم و ناترازی یک حالت سیکلی و رفت و برگشتی دارند، تورم چقدر در ناترازی بانک‌ها نقش دارد؟ و توضیح بفرمایید دقیقا چه ارتباطی بین این دو مورد وجود دارد.

ارتباط تورم و ناترازی یک نوع سیکل باطل است و همدیگر را تقویت می‌کنند. به این معنا که تورم به اقتصاد آسیب می‌رساند و بنگاه‌ها را زیان‌ده می‌کند؛ بنابراین ریسک تسهیلات‌دهی به این بنگاه‌ها افزایش پیدا می‌کند و فروش آن‌ها به مشکل می‌خورد.

از طرف دیگر ناترازی بانک‌ها در نهایت به بانک مرکزی سرریز می‌شود و بانک مرکزی مجبور می‌شود به هر طریقی جبران کند یا باید بپذیرد و اعلام کند فلان بانک ورشکسته است که در نظام اقتصاد سیاسی ما گفتن اینکه بانک ورشکسته شده، پذیرفته نیست. پس بانک مرکزی بانک‌ها را حمایت می‌کند و این یعنی چاپ پول و چاپ پول هم یعنی تورم؛ بنابراین تورم و ناترازی بانک همدیگر را تقویت می‌کنند و این‌گونه نیست که بگوییم یکی علت دیگری است.

 

*آیا برای کاهش ناترازی باید تورم کاهش پیدا کند و برعکس یا خیر؟

به نظرم من راه‌حل خارج از این دو است. راه‌حل در مدیریت اقتصادی است و دولت باید به صورت واقعی دخالت خود را در اقتصاد و از جمله در بانک‌ها کم کند و بپذیرد بانکداری یک صنعت است که خودش باید بتواند فعالیت مستقل داشته باشد. علاوه بر این نخواهد که مشکلات خود را با بانک حل کند. بانک باید به صورت طبیعی فعالیت خود را داشته باشد و رقابت کند و حتی ممکن است یکسری از بانک‌ها ورشکست بشوند هیچ اشکالی ندارد؛ بنابراین باید قاعده‌گذاری به حداقل برسد. دوم اینکه ما مشکلات مزمنی همچون تحریم داریم تجربه نشان می‌دهد تا زمانی که تحریم هستیم تورم ما به زیر ۲۵ ۳۰ درصد نمی‌رسد. دولت‌ها تلاش می‌کنند این تورم را با نظام بانکی کاهش بدهند اما آن را بدتر می‌کنند. اقدام در جهت خنثی کردن یا رفع تحریم‌ها الزامی است که باید انجام بشود تا هم تورم کم شود و هم رشد اقتصادی بهبود پیدا کند نظام بانکی بتواند بر اساس آن فعالیت کند.

 

*آیا بانک مرکزی در ناترازی بانک‌ها نقش دارد و سیاست‌گذاری‌هایی که انجام داده است در این ناترازی‌ها سهمی دارد یا خیر و اینکه با چه اقداماتی می‌تواند این ناترازی‌ها را کاهش دهد؟

بانک مرکزی به صورت اصولی ناظر نظام بانکی است ولی تنها بازیگر مداخله‌گر در این زمینه نیست. بانک مرکزی اتفاقاً نقش مثبتی دارد به این معنا که قاعده‌گذاری می‌کند و مدیریت ریسک از بانک‌ها می‌خواهد. در واقع بانک مرکزی تلاش می‌کند تا نقاطی که تخریب شده را بازسازی کند.تخریب از جای دیگر صورت می‌گیرد تخریب از سمت دولت‌ها به‌طورکلی صورت می‌گیرد. دولت‌ها تلاش می‌کنند از هر منبعی که وجود دارد استفاده کنند تا کمبود رشد اقتصادی و تورم بالا و کسری بودجه خود را جبران کنند. بانک، بیمه، تأمین اجتماعی و هر جایی که پولی هست دولت‌ها تلاش می‌کنند آن را به دست بیاورند و کار را خراب می‌کنند.

 

* این مسئله که منابع برخی بانک‌ها به سمتی رفته که بازدهی کافی نداشته است آیا نشان از ضعف نظارتی بانک مرکزی ندارد؟

بانک مرکزی توان یا شاید بگوییم اقتدار سیاسی به اندازه کافی ندارد. در روی کاغذ بله بانک مرکزی باید ناظر باشد مثلاً  فرض کنید به شما می‌گویند در صنعت خودروسازی باید تحول ایجاد شود وزیر یا رئیس‌جمهور می‌آید و می‌گوید به صنعت خودروسازی کمک کنید. اما پول ندارند سراغ بانک‌ها می‌روند. بانک می‌داند که اگر به این صنعت پول بدهد بازدهی را ندارد بانک مرکزی هم می‌داند که این اتفاق می‌افتد مدیرعامل بانک اول مقاومت می‌کند بعد مستقیم غیرمستقیم ولی و دولت به مدیرعامل فشار وارد می‌کنند که شما در حال خراب کردن کار ما هستی و همکاری نمی‌کنی. چون شغل مدیرعامل وابسته به بانک است مجبور است که آن کار را انجام بدهد یا باید کنار برود.

 

* اینکه شما فرمودید در مورد تسهیلاتی بود که دولت بانک‌ها را مجبور به پرداخت آن‌ها می‌کنند در خصوص بانک‌هایی که خودشان منابع را به سمت اقدامات غیرمولد برده‌اند چطور؟

اگر بانک مرکزی قاطع نظارت می‌کرد و توان و اقتدار سیاسی داشت که رسماً و علناً می‌گفت فلان بانک ورشکسته است و هزینه‌ای برای بانک مرکزی وجود نداشته باشد، یک‌بار این اتفاق می‌افتاد حساب کار دست سایر بانک‌ها می‌آمد؛ اما واقعاً این‌گونه نیست. این موضوع برمی‌گردد به همان استقلال و اقتدار بانک مرکزی که وقتی بخواهد این کار را انجام دهد از مجلس و جاهای مختلف به بانک مرکزی فشار می‌آورند که نظام اقتصادی را به هم می‌ریزید با این سپرده‌گذارها چه کنیم بگذارید فعلاً بماند. همین بگذارید فعلاً بماند ۱۰ سال طول می‌کشد و تبدیل به ناترازی می‌شود.

 

 

 

 

به اشتراک بگذارید:

نظر شما:

security code
طراحی و پیاده سازی توسط: بیدسان