سه شنبه, 20 شهریور 1403
سه شنبه, 20 شهریور 1403
Tuesday, 10 September 2024
روزنامه گیلان امروز [ شماره ۶۵۸۰ ]

 

جسمم همه غزل و روحم همه نیمایی است

بخش فرهنگی -  محمدعلی بهمنی شاعر غزل‌سرا درپی سکته مغزی و وخامت شرایط جسمانی، در سن ۸۲ سالگی امشب(جمعه ۹ شهریور ۱۴۰۳) در تهران درگذشت.

به گزارش خبرنگار کتاب ایرنا،عباس سجادی سخنگوی ستاد پیگیری وضعیت حال استاد محمدعلی بهمنی دقایقی قبل خبر درگذشت این شاعر را داد.

به گفته این شاعر علی رغم اینکه در آخرین لحظات پزشکان تلاش کردند با احیای قلبی وضعیت حال استاد را به پایداری برسانند اما پس از دوبار احیای قلبی این مهم میسر نشد و استاد محمدعلی بهمنی حوالی ساعت ۲۳ امروز جمعه نهم شهریور ماه آسمانی شد.

لازم به یادآوریست که زمان آیین تشییع این شاعر بزرگ معاصر در تهران و تدفین ایشان در بندرعباس طی اطلاعیه‌های بعدی به اطلاع عموم خواهد رسید.

محمدعلی بهمنی اواخر خرداد ۱۴۰۳ در اثر سکته مغزی در بخش مراقبت‌های ویژه بیمارستان بستری شد، پزشکان اعلام کرده بودنداین شاعر قدرت تکلم خود را از دست داده است. اما در روزهای بعد وضعیت سلامت او رو به بهبود رفته و قدرت تکلم خود را بازیافته بود. اما سلامت این غزل‌سرا چهارشنبه شب ۳۱ مرداد ۱۴۰۳ بعد از خونریزی مغزی مجدد روبه وخامت رفته بود.

بهمنی شاعر و غزل سرا، متولد ۱۳۲۱ در دزفول است. فریدون مشیری نخستین کسی بود که توانایی شعرگویی را در بهمنی پیدا کرد و او نخستین شعرش را در ۱۰ سالگی برای مادرش سرود و مجله «روشن فکر» در سال ۱۳۳۱ آن را چاپ کرد.

بهمنی از سال ۱۳۴۵ همکاری خود را با رادیو آغاز کرد و و برنامه صفحه شعر را با همکاری شبکه استانی خلیج فارس ارائه داد. او از سال ۱۳۵۲ ساکن بندرعباس شد و پس از پیروزی انقلاب، به تهران آمد و مجدد در سال ۱۳۶۳ به بندرعباس عزیمت کرد.

وی یکی از توانمندترین و موثرترین ترانه سرایان این دوره است و تاکنون با هنرمندان بسیاری در عرصه موسیقی همکاری داشته است که از جمله شاخص‌ترین آنها زنده یاد ناصر عبدالهی است.

نخستین مجموعه بهمنی به نام «باغ لال» را انتشارات بامداد در سال۱۳۵۱ منتشر کرد و درپی آن آثار بسیاری از وی به دست مخاطبانش رسید. دو مجموعه «گاهی دلم برای خودم تنگ می شود» و «شاعر شنیدنی است» از آثار بسیار مشهور در کارنامه بهمنی به چاپ دهم نیز رسید. بهمنی سال ۱۳۷۸ غزل سرای نمونه کشور شد و سال ۱۳۸۵ در نخستین دوره جشنواره شعر فجر به اتفاق حسین منزوی برگزیده بخش شعر کلاسیک شد و در فهرست چهره‌های ماندگار شعر قرار گرفت.

در بین آثار بهمنی «گاهی دلم برای خودم تنگ می شود» در رشد غزل معاصر، مجموعه‌ای تأثیرگذار است. عشق از جمله مضمون غزل‌های اوست. بسیاری بر این عقیده‌اند که غزل‌های او وام‌دار سبک و سیاق نیما یوشیج است. آنچنان که خود او گفته بود «جسمم غزل است اما روحم همه نیمایی است؛ در آینه تلفیق این چهره تماشایی است.»

***

بازنشر مصاحبه ایسنا با محمدعلی بهمنی

جسمم همه غزل و روحم همه نیمایی است

محمدعلی بهمنی معتقد بود، غزل بعد از نیما نمی‌توانسته از او تاثیر نگرفته باشد و کسی که امروز در حیطه‌ی غزل کار می‌کند، ظرف غزلش را از رودخانه نیما پر کرده و تشنگی را از این رود برطرف می‌کند. خود من هم که بارها گفته‌ام در جسمم همه غزل و روحم همه نیمایی است.

این شاعر غزلسرا، به فراخور موضوعات مختلف درباره غزل و ترانه مصاحبه‌های مختلفی با ایسنا داشته است.

او در بهمن ۱۳۸۵ با حضور در ایسنا، درباره غزل و اینکه دلواپسی برای آن ندارد زیرا این قالب تمام‌شدنی نیست و بایدها و نبایدهای روزگار خود را در خود می‌گیرد. و تاثیر نیما در غزل معاصر، تاثیرگذاران غزل امروز، غزل پست‌مدرن و... سخن گفت.

پس از گذشت ۱۸ سال این مصاحبه بازنشر می‌شود.

«غزل بعد از نیما نمی‌توانسته از او تاثیر نگرفته باشد و کسی که امروز در حیطه‌ی غزل کار می‌کند، ظرف غزلش را از رودخانه نیما پر کرده و تشنگی را از این رود برطرف می‌کند. خود من هم که بارها گفته‌ام در جسمم همه غزل و روحم همه نیمایی است. شاید بتوان گفت خودم اولین بار نام غزل نیمایی را به‌کار بردم و فراتر از این هم معتقدم سالیان سال غزل بعد از نیما از این شاعر متاثر است و حتا در حوزه‌های هنری نیز نوع نگاه، زاویه دید و اندیشه او حضور دارد.»

بهمنی درباره‌ی شاعران تاثیرگذار در عرصه‌ی غزل معاصر نیز توضیح داد: بعد از نیما کسانی بایست می‌بودند که حرف‌های او را درباره‌ی شعر و ذات آن در شکل‌های پسند خود ظاهر کنند. به باور من، هـ. ا. سایه (هوشنگ ابتهاج) پلی بین غزل دیروز و امروز می‌گذارد که خود از این پل نمی‌تواند عبور کند و در شعر او این عبور از پل را نمی‌بینیم؛ اما استواری این پل از سایه است. ولی اولین کسی که بعد از او از این پل عبور می‌کند، منوچهر نیستانی است که عبور فاتحانه‌ای از این پل دارد و ترس‌ها را می‌ریزد و این فکر را گسترش می‌دهد که لااقل می‌توان از این پل عبور کرد.

شاعر «گاهی دلم برای خودم تنگ می‌شود» با یاد کردن از حسین منزوی به‌عنوان شاعری که بعد از نیستانی از این پل عبور کرد، متذکر شده بود: منزوی جزو اولین کسانی بود که نه تنها از این پل عبور کرد، بلکه روی این پل رقص و سماع خاص خود را به نمایش گذاشت و این منظره کافی است که دیگران جذب عبور از این پل شوند. خیلی‌ها نتوانستند به عبور از این پل برسند و خیلی‌ها هم رفتند. نباید خود را به این جمع اضافه کنم، اما شوقم همیشه عبور از این پل بوده است.

سرآینده «شاعر شنیدنی است» با اشاره به کسانی که در عرصه غزل تلاشی کردند و نامی از آنان باقی نماند، معتقد بود: تلاش این عده قابل اهمیت است و اگر نتوانستند به مقصد برسند، مقوله‌ دیگری است که زمانه قضاوت خواهد کرد. وی درباره‌ی نحله‌هایی چون غزل فرم و ... هم متذکر شد: با نامگذاری‌هایی که روی اتفاقاتی که در شعر می‌افتد صورت می‌گیرد، مشکل دارم؛ اصولا با نام‌گذاری‌ها موافق نیستم. در عین حال که یک اسم محرک است، اما زیر سوال بردن گذشته شعر ما، در این نامگذاری‌ها اتفاق می‌افتد. یعنی شعر ما از گذشته وقت نداشته که حرکت کند و از امروز می‌خواهد این کار را انجام دهد. درواقع نام‌گذاری این فرآیند، تخریب‌سازی است. البته بعضی از آنها نیز قشنگ است.

وی در عین حال اعتقاد داشت: برای غزل پست‌مدرن سرودن، باید شرایط پست‌مدرن را در شکل‌های هنرمان ارایه دهیم. اما هنر ما از مدرن عبور نکرده که به پست‌مدرن برسیم. ابتدا باید این موضوع را حلاجی کرد که آیا آموزه های پست‌مدرن ما را به تحول دیگری می‌رساند یا در شعر پیشینه‌دار ما نبوده است؟ آیا در مولانا این حرکات نبود؟ اتفاقا بسیاری از کارها شناسه‌هایی دارد که کاری که می‌خواهیم در شعر پست‌مدرن انجام دهیم، در آن‌ها هست. مثلا در سبک هندی بسیاری از کارهایی که می‌خواهیم در پست‌مدرن انجام دهیم، وجود دارد.

بهمنی همچنین گفته بود: اگر نام این پاشیدگی در غزل امروز را بخواهیم پست‌مدرن بگذاریم، انسجام درونی که ندارد و انسجام بیرونی هم آنقدر به فرم نزدیک است که از آن سوی فرم افتاده است. اگر با این گونه رک و صریح برخورد کنیم، به این متوسل می‌شوند که شما نسلی هستید که ما را نمی‌فهمید.

به باور این غزلسرای معاصر، به این گونه‌ شعری یک تحمیل دیرینه شده که می‌گویند «قالب غزل»؛ همین قدر که غزل را قالب می‌دانیم، حدودی برای اثرمان قایل شده‌ایم. اگر تحمیل را برداریم، غزل را شکل دیده و حدودی را برای خود قایل نباشیم، حرفی را که می‌خواسته زده و خواهد زد. بنابراین غزل را باید از قالب بودن درآورد و یک شکل شعری دانست. اگر این‌گونه ببینیم، تمام‌شدنی نخواهد بود.

او ادامه داده بود: وقتی بسیاری از شعرهای مولانا را می‌خوانیم، می‌بینیم با آنکه قافیه‌ای ندارد، آن شعریت و هستی ما را دنبال خود می‌برد. به شکل غزل‌واره‌هایی که شاعران دهه بعد از نیما با توجه به شرایط روزگار خود گفته‌اند نگاه کنیم، می‌بینیم که حتا مفاهیم غزلی دارد. شعر به‌طور کلی ریسمانی است که یک سرش دست دیروزی‌ها و یک سرش دست فردایی‌هاست و ما این وسط دلشوره پاره شدن ریسمانی را داریم که در طول قرن‌ها پاره نشده است.

او خواندن ادبیات کلاسیک را برای شاعران امروز ضروری دانسته و متذکر شده بود: لحظات اولیه که غزل نیمایی در حال شکل‌گیری بود، منوچهر نیستانی می‌گفت،‌ شما که می‌خواهید ادبیات کلاسیک کار کنید، شعر بزرگان ادبی را می‌خوانید، همزمان کارهای نیمایی را بخوانید که اینها چشم شما را بازتر می‌کند و چگونه بهره‌گرفتن را و آنها جان‌مایه را به شما می‌دهد.

بهمنی البته در ادامه گفت‌وگو با ایسنا، یکی از کارهای خوب شاعران پست‌مدرن را در کنار زیان‌هایی که به شعر زده‌اند، عنوان کرده بود: «وقتی کاربردی از یک شیء یا موضوع ذهنی نشان می‌دهند، این اطمینان را به شاعر غزلسرای امروز می‌دهد که در غزل امروز از کاربردهای دیگری در بیان می‌توان بهره‌ برد که بعد غزلی نیما را قوی‌تر کرده است.»

***

دلنوشته‌ی افشین علا در سوگِ محمدعلی بهمنی

شاعر رفتنی است، شاعر طاقتش کم است، شاعر مثل شاپرک است. سرانگشت خشونت و ناسپاسی، گرده‌های لطیف بال این پروانه را فرو می‌ریزد. همین کافی است تا جان او ستانده شود. با شاعران مهربان باشید…

این روزها در بستر بیماری‌ام. تب، تهوع و ضعف شدید، امانم را بریده است. گاه پس از ساعت‌ها بی‌قراری به خواب می‌روم. اما چه خوابی؟ کافی است چشم برهم بگذارم تا کابوس‌های غریب مثل خواب‌های جنون‌آسای هامون در فیلم جاودانه‌ی مهرجویی، بر سرم آوار شود. وقتی هم که بیدار می‌شوم، حتی تاب تحمل نور چراغ، صدای تلویزیون و همهمه‌ی دور و برم را ندارم. فکرش را بکنید، درست در اوج این تب‌ها و بی‌قراری‌ها، خبر پرواز ابدی استاد محمدعلی بهمنی خالق آن‌همه غزل و ترانه و مهربانی و لبخند و خاطره هم به گوشم رسید! اول فکر کردم این خبر هم از همان کابوس سهمگینی است که این روزها و شبهای طاقت‌سوز، دچارشان هستم. اما با شروع تماس‌ها و پیام‌ها، واقعیت مثل پنجه‌ای تیز و بی‌رحم، دلم را چنگ زد و حالم را به هم ریخت. خبرت خراب‌تر کرد جراحت جدایی…

مذبوحانه تلاش می‌کنم به همین خوابیدن‌های تلخ و پر از دلهره پناه ببرم، نمی‌شود. می‌خواهم بلند شوم، کاری کنم، چیزی بنویسم، باز هم نمی‌شود. تصور جای خالی آن چلچراغ در صحن و سرای غزل، دلم را آشوب می‌کند. اگر از این بیماری جان به در بردم، در سوگ آن یار دیرین و در وصف آن غزل‌های شیرین، حرف‌هایی خواهم زد. فعلا همین سطرهای مغشوش که به سختی نوشتم، مثل لشکر مار و عقرب از جلوی چشم‌هایم رد می‌شود و جانم را به آتش می‌کشد…

به همه‌ی عزیزان و دوست‌دارانش تسلیت می‌گویم. به شعر و غزل و ادب پارسی نیز. از همگان می‌خواهم قدر کلمه را، قدر سخن را و قدر شاعران را بیشتر بدانند. شاعر رفتنی است، شاعر طاقتش کم است، شاعر مثل شاپرک است. سرانگشت خشونت و ناسپاسی، گرده‌های لطیف بال این پروانه را فرو می‌ریزد. همین کافی است تا جان او ستانده شود. با شاعران مهربان باشید…

***

سعید بیابانکی:

غزل بهمنی مالِ همه است

سعید بیابانکی می‌گوید: غزل آقای بهمنی، غزلی نیست که وامدار زمان و مکان باشد یا حتی به طیف فکری و سیاسی و اجتماعی تعلق داشته باشد. غزل بهمنی مال همه است.

این شاعر در پی درگذشت محمدعلی بهمنی در گفت‌وگو با ایسنا، خاطرنشان کرد: بهمنی یکی از مهم‌ترین غزل‌سرایان سده اخیر بودند؛ یکی از شاعرانی که به غزل‌نیمایی و یا پسانیمایی شُهره بود. دلیل این که می‌توان آقای بهمنی را شاعر غزل نیمایی معرفی کرد، این است که خیلی از شاعران بعد از طرح نظریات نیما (یوشیج) مسیر قبل را رفتند و تلاش کردند شعر گذشتگان را سرمشق شعر خود، قرار دهند اما امثال آقایان بهمنی و منزوی و خانم بهبهانی سرمشق غزل خود را، زندگی انسان امروز قرار دادند. این موضوع عمده‌ترین تفاوت آقای بهمنی با امثال آقای ابتهاج است.

او افزود: به گمانم در حوزه ترانه‌سرایی هم همین‌طور است. ترانه‌های آقای بهمنی ورد زبان خاص و عام است و خاصه ترانه «بهار بهار چه اسم آشنایی/ صدات میاد اما خودت کجایی» که نوید سال نو را می‌دهد و در حافظه‌ها جا خوش کرده و این جا خوش کردن، مهم است.

بیابانکی با بیان اینکه بهمنی خیلی‌ها را به شعر علاقه‌مند کرد، توضیح داد: او نسلی را با زبان ساده و روان و مفاهیم عاشقانه و انسانی به شعر نزدیک کرد و آن‌ها را با شعر آشتی داد. بهمنی خیلی‌ها را شاعر کرد. شاعران نسل جوان امروز که در شعر نامی دارند و صاحب سبک و ذوقی هستند، قطعا با واسطه یا بی‌واسطه وام‌دار آقای بهمنی هستند.

این شاعر خاطرنشان کرد: غزل آقای بهمنی، غزلی نیست که وامدار زمان و مکان باشد یا حتی به طیف فکری، سیاسی و اجتماعی تعلق داشته باشد. غزل بهمنی مال همه است و این موضوع مهم است و باعث شده شعرش جایگاهی مانند جایگاه شاعران بزرگ فارسی را پیدا کند.

بیابانکی با بیان اینکه بهمنی با شعرش در سطح کشور در جریان بود، گفت:حضور آقای بهمنی در خیلی از کنگره‌ها، همایش‌ها، مجامع کشوری چه کوچک و بزرگ، حضور در رسانه و ارتباط با جامعه موسیقی یک بسته فرهنگی از ایشان درست کرده و شخصیت او را تشکیل داده بود. نمی‌توان در گوشه خانه بنشینی و با چاپ کردن کتاب شعر خودت را در قلب مردم جای بدهی. جای گرفتن در قلب مردم مرارت و رنج دارد، باید سفر بروی. آقای بهمنی این کار را کرد. من به اتفاق او چند سفر ادبی رفتم. با اینکه سنش بالا بود، به خاطر  علاقه، شوق و به‌خاطر شعر، رنج راه را بر خود هموار می‌کرد. خیلی‌ها این کار را انجام نمی‌دهند و  فکر می‌کنند باید کنج خانه بنشینند و مخاطب سراغشان برود. آقای بهمنی با شعر خود در سطح کشور در حرکت و در جریان بود و همین مردمی بودن و مردم‌داری‌اش باعث شد، خیلی‌ها با شعرش آشنا شوند.

او یادآور شد: شخصیت و مهربانی بهمنی و مهربان شعرش یکجا جمع شده و این موضوع به توفیق او موج داد.

بیابانکی درباره امیدی که در شعرهای بهمنی وجود دارد، گفت: به‌نظرم شعر بهمنی، شعر شفاف و روشنی است، شعر تیره و تاریکی نیست. معتقدم انتشار یأس وظیفه هنرمند نیست، یأس توسط دیگران تولید می‌شود و وظیفه هنرمند انتشار امید است، آقای بهمنی این وظیفه را به شکل اعلی انجام داد.

***

رضا اسماعیلی:

بهمنی غزل نیمایی می‌سرود

من زنده‌ام هنوز و غزل فکر می‌کنم

شاعر و منتقد ادبی با اشاره به تفاوت و وجه تمایز غزل‌های بهمنی با سایر غزل‌سرایان گفت: او راه جدیدی را که توسط سیمین بهبانی، حسین منزوی و منوچهر گلستانی آغاز شده بود، پیش گرفت. بهمنی هم سعی کرد از قابلیت و ظرفیت شعر نیمایی استفاده کند و به شعر طراوت ببخشد به همین دلیل غزل او غزل نو و نیمایی و متفاوت با غزل کلاسیک است.

رضا اسماعیلی در گفت‌وگو با خبرنگار کتاب ایرنا، ضمن عرض تسلیت برای درگذشت محمدعلی بهمنی غزل‌سرای بزرگ معاصر اظهارداشت: بهمنی یکی از غزل‌سرایان نیمایی بودند. او نخستین مجموعه شعرش با عنوان «باغ لال» را در سال ۱۳۵۰ منتشر کرد. این مجموعه، اشعار نیمایی بود و بعد از آن مجموعه «در بی وزنی» را که اشعار آزاد و شاملویی بودند، منتشر کرد.

این شاعر با تاکید بر ارادت بهمنی به نیما یوشیج گفت: بهمنی با بهره‌گیری از گفتار نیمایی قدم در راه سرودن غزل‌هایی نو نهاد. حتی در مجموعه «در باغ لال»، سه غزل گنجانده بود که نشان دهنده غزل‌سرایی او از همان سال‌ها بود، با اینکه سرودن شعر را در قالب نیمایی آغاز کرد.

وی در توضیح تفاوت و وجه تمایز غزل‌های بهمنی با سایر غزل‌سرایان بیان کرد: او راه جدیدی را پیش نهاد، مسیری که قبل از او توسط سیمین بهبانی، حسین منزوی و منوچهر گلستانی آغاز شده بود. بهمنی هم سعی کرد از قابلیت و ظرفیت شعر نیمایی استفاده کند و به شعر طراوت ببخشد به همین دلیل غزل او غزل نو و نیمایی و متفاوت با غزل کلاسیک است.

غزلِ بهمنی، متاثر از نیما بود

اسماعیلی با اشاره به اینکه بهمنی سال‌ها در بندرعباس زندگی می‌کرد، اظهارداشت: بهمنی در بندرعباس مدیریت یک چاپخانه را برعهده داشت و چند سال پیش امکانی در تهران مهیا شد و در این شهر زندگی می‌کرد.

این پژوهشگر با اشاره به قرار دیداری که شاعران با شنیدن سکونت بهمنی در تهران با او گذاشتند، افزود: قبل از این دیدار بهمنی توصیه کرد که آپارتمانش نُقلی است و بهتر است تعداد شعرا مناسب باشد. در نتیجه ۱۰ تا ۱۲ شاعر به دیدار او رفتیم. شاعران شعر می‌خواندند و گاهی شعر را به او تقدیم می‌کردند. در پایان هم استاد یک ربع درباره غزل صحبت کردند، در این نشست توضیحاتی درباره شعرهای سیمین بهبهانی، منوچهر گلستانی و حسین منزوی داد.

وی گفت: بهمنی این غزل مشهورش را هم خواند؛ «جسمم غزل است اما، روحم همه نیمایی ست/ در آینه تلفیق، این چهره تماشایی ست» بهمنی در این بیت می‌گوید با اینکه غزل می‌سراید از نیما تاثیر پذیرفته است.

بهمنی در غزل‌هایش با مخاطب حرف می‌زند

اسماعیلی با اشاره به اینکه زبان شعر بهمنی، ساده، صمیمی و صادقانه است، اظهارداشت: در غزل بهمنی پیچیدگی نمی‌بینیم، انگار او با ما در غزل حرف می‌زند. یکی دیگر از خصوصیات او حشر و نشر «نشست و برخاست» با جوانان بود او هیچ وقت با نوآوری جوانان مخالف نبود. او معتقد بود اگرچه برای خلق حرف نو باید با عرق ریزان روحی گام برداریم و ممکن است زمین بخوریم اما باید به این مهم بپردازیم.

این منتقد ادبی با تاکید بر اینکه بهمنی با جوانان بیشتر از شاعران پیشکسوت وقت می‌گذراند، افزود: او اشعار جوانان را گوش می‌کرد و اگر نکته‌ای به نظرش می‌رسید، به آن‌ها توضیح می‌داد. حتی وقتی رئیس شورای شعر و موسیقی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بود، شاعران جوان به دیدارش می‌رفتند و شعرهایشان را برای او می‌خواندند؛ اگر نکته‌ای به نظرش می‌رسید می‌گفت.

به گفته او، بهمنی برای جوانان ارزش قائل بودند و می‌گفت که شعر آینده ایران را باید جوانان بسازند. به همین دلیل معتقد بود نباید برای پیشرفت جوانان مانع ایجاد کرد.

بهمنی با شعرهای خود در جامعه ادبی زندگی می‌کند

اسماعیلی با اشاره به اینکه از زمان نخستین سکته مغزی، اخبار در ارتباط با سلامت محمدعلی بهمنی را دنبال می‌کرد، افزود: متاسفانه در روزهای گذشته اخبار تلخ پشت سر هم آمد و امکان برگشت وجود نداشت اما همانطور که بهمنی گفته است؛ «من زنده ام هنور و غزل فکر می‌کنم»

این پژوهشگر با تاکید بر اینکه بهمنی با شعرهای خود در جامعه ادبی زندگی می‌کند، گفت: با مرگ جسمانی او، یاد و خاطره‌اش فراموش نخواهد شد. بهترین یادگار مجموعه آثار باقی‌ مانده از او هستند که باید تجدیدچاپ، نقد و بررسی شوند.

به گفته اسماعیلی، باید به عنوان غزل نو و نیمایی بر روی آثار بهمنی بحث و بررسی شود تا جوانان با در نظر گرفتن تجربیاتش راه او را ادامه دهند و بتوانیم در آینده باغ هزار درخت ادبیات داشته باشیم، سیمین بهبانی، حسین منزوی و منوچهر گلستان‌های دیگر متولد شوند و پرورش پیدا کنند.

***

سروده علیرضا قزوه برای زنده‌یاد محمدعلی بهمنی؛ غزل پارسی امروز یتیم است یتیم...

علیرضا قزوه نویسنده، شاعر و رئیس مرکز دفتر شعر، موسیقی و سرود صدا و سیما به مناسبت درگذشت این شاعر فقید، شعری را با عنوان «غزل پارسی امروز یتیم است یتیم ...» سروده است که در ادامه می‌آید:

«کرد هجران تو یکباره دلم را به دو نیم

غزل پارسی امروز یتیم است یتیم

بهمنی رفت و شدم گرم تماشای غمش

که تماشای غم یار عذابی ست الیم

نّه شهریور در جان و دلم زلزله شد

نه فقظ زلزله افتاد به جان تقویم

مهربان! خوب من! این‌ها مشتی خاطره‌اند

پرم از خاطره ی شیرین زآن یار قدیم

همه شب در باران عطر سخن‌های شماست

وز غزل‌های تو می‌گوید هر روز نسیم

شاعران هر یک پیغمبر عصر خویشند

تو کلیم اللهی یا خضر یا ابراهیم؟

تو سلیمانی -گاهی که غزل می‌گویی-

شرط اگر سحر کلام است، کلیمی تو، کلیم

بهمنی نیز شهید است، شهید غزل است

در تو ای بندر عباس شهیدی ست مقیم

مرحبا آجرک الله بزرگا مردا

که غزلهای تو بشکوه و قوی بود و قویم

سوره فاتحه خوانید به یادش همگی

مغفرت خواهید از حضرت رحمان و رحیم

بارالها تو بزرگی، تو بزرگی تو بزرگ

نازنینا تو کریمی تو کریمی تو کریم

 

«اسمع» ای عقل، که تو شهره‌ی عقل و عشقی

باد پاداشن تو راحتی و ناز و نعیم

«افهم» ای عشق، خداوند نگهدارت باد

ما سپردیم شما را به خداوند عظیم»

***

وزیر فرهنگ:

زنده‌یاد بهمنی راهنمون نسل‌های مختلف از شاعران خواهد بود

وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در پیامی درگذشت محمدعلی بهمنی شاعر نامدار کشورمان را تسلیت گفت و نوشت: این شاعر بزرگ با عنوان معلمی بی‌ادعا در این حوزه راهنمون نسل‌های مختلف از شاعران جوان بود و خواهد بود.

به گزارش ایرنا از مرکز روابط عمومی و اطلاع رسانی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، متن پیام سیدعباس صالحی به مناسبت درگذشت محمدعلی بهمنی شاعر نامدار کشورمان به شرح زیر است:

«انالله و اناالیه راجعون

درگذشت شاعر و ترانه‌سرای بزرگ و تأثیرگذار معاصر استاد محمدعلی بهمنی را به مردم فرهنگ‌مدار ایران، اهالی فرهنگ و هنر، خانواده گرانقدرش و دوستان و دوستدارانش تسلیت می‌گویم.

بی‌تردید این شاعر بزرگ بیش از هفت دهه در حوزه‌ شعر و سپهر ادبیات غنی پارسی تنفس کرد و با سرودن اشعار و ترانه‌های ناب بر آن افزود و با عنوان معلمی بی‌ادعا در این حوزه راهنمون نسل‌های مختلف از شاعران جوان بود و خواهد بود.

درخواست‌های گسترده مردم شریف و حق‌شناس بندرعباس، تشکل‌های فرهنگی و هنری، هنرمندان و مسئولان استان هرمزگان برای پذیرا بودن کالبدشان در یکی از مراکز فرهنگی استان نشان از تلاش‌های ارجمند ایشان در آن منطقه عزیز دارد و امید که این مهم موجب و موجد اتفاقات مبارک در حوزه‌ شعر و ادب و حفظ و گسترش زبان و ادبیات پارسی باشد و روح لطیف‌اش در ساحل خلیج فارس آرام گیرد.»

***

وای به غزل!

علیرضا بدیع می‌گوید: محمدعلی بهمنی سرشار از زندگی بود.

این شاعر و ترانه‌سرا و از شاگردان بهمنی، در پی درگذشت محمدعلی بهمنی، در گفت‌وگو با ایسنا دربارۀ این شاعر اظهار کرد: محمدعلی بهمنی سرشار از زندگی بود. زندگی را خیلی دوست داشت و این را می‌توانستیم از صحبت‌هایش و تلاش و مقاومتی که در این هفته کرد، فهمید. در سال‌های اخیر عمل‌های بسیار سنگینی روی ایشان انجام شد؛ ولی به‌خاطر زندگی مقاومت می‌کرد.

او با اشاره به سکته مغزی محمدعلی بهمنی در خردادماه، گفت: خردادماه کسی  فکر نمی‌کرد، ایشان دوام بیاورد؛ ولی زود مرخص شد. خیلی زود سرپا شد و زود تکلمش را به‌دست آورد. متأسفانه امشب دو بار سی.پی.‌آر شد، دیگر بدنش جواب‌گو نبود.

بدیع تأکید کرد: بهمنی زندگی را دوست داشت و با لبخند و رفتار و نزاکت ذاتی، این‌ را نشان می‌داد. شعرش سرشار از عشق و محبت و دوست‌داشتن بود. بدون هیچ کینه و کدورتی آمد و مانند یک کودک پاک و معصوم رفت و از این بابت دل همۀ ما آرام است. روحش شاد باشد که جز عشق و محبت چیزی نخواست. هیچ‌کس بدون استثنا خاطرۀ بدی از ایشان ندارد. به‌نظر این اتفاق، سرافرازی بزرگ برای یک آدم است.

این شاعر در ادامه خاطرنشان کرد: محمدعلی بهمنی عشق خالص بود. زمانی که عزیزی از دنیا می‌رود، حرف‌هایی مثل «خوب بود» و «پاک بود» زده می‌شود اما محمدعلی بهمنی در معنای واقعی کلمه پاک بود. با عشق بود. بدون کدورت و کینه بود. در چند سال زندگی‌ام چند نفر را دیدم که این‌گونه بی‌آلایش آمدند و بی‌آلایش رفتند؛ یکی افشین یداللهی و دیگری محمدعلی بهمنی.

او دربارۀ اینکه او در مصاحبه‌ای زمان رفتن قیصر امین‌پور گفته بود: «ای‌وای شعر» و الان باید بگوییم «ای‌وای غزل» اظهار کرد: بله، واقعاً یکی از بزرگ‌ترین غزل‌سراها و آخرین غزل‌سُرای راستین بود. واقعا وای به غزل.

علیرضا بدیع در پایان گفت: محمدعلی بهمنی پدر معنوی من بود. در روزگاری که تازه به تهران آمده بودم و غربت دشمن را می‌جویید، تکیه‌گاهم بود. او بود که مرا دریافت و حالا با رفتنش پشتم خالی شد.

 

به اشتراک بگذارید:

نظر شما:

security code
طراحی و پیاده سازی توسط: بیدسان