کوروش مهیار
هنوز هم در یک قطعه آوازی " کان تا تا " اثر هنرمند شهیر آلمانی ( یوهان سباستیان باخ ) همسرایان جوان در این سمفونی چه دلنشین و محزون می خوانند : « من ماننداسبی هستم که از این بیابان گذشته ام دیگرچه باک که چاله های سُم مرا ازریگ پربکنند یا از الماس. هنوزهم شنیدن هر از گاهی آن که در مومانی کوتاه اما بشدت اثر گذار و روح نوازاست زه روح مرا به خلجان می آورد و همچون آذرخشی که برتوده ای فسفر آبیخته شود به ول می کشاند. ضمن پیشنهاد شنیدن آن به شما خواننده محترم دروقتی اگر که برایتان مقدور بود می توان اندیشید که براستی در درون جامعه و با هم بی هیچ استثنایی در دوخط بعُد زمان و بُعد مکان به کوتاهی هر انچه که اندیشه اش را بکنید زیستن ، بی انکه با قاطعیت از ابتدا وانتهای این دو بُعد مرموز ما را چیزی دندان گیر در دست باشد جز همین کلیات و فرضیات اندیشمندان عرصه تحقیق و پژوهش که برای مردم جهان عرضه می گردد. در عین اعتراف به این که علم و آگاهی و تسلط بر تاریخ ، بود ونبود انسان را هنوزدرفاز اولیه و جنینی می دانند. به کجا می رویم و در افتخار موجود شگرفی چون انسان بودن هر یک در چه مرحله ای خویش را کشانده ایم.؟ لااقل ر همه چیز در این شرایط دودآلود و خاکستری سپهر سیاست که انگار همه چیز در هاله گذران وقت و انتظارهای بیهوده است به چه می اندیشیم؟ درکسری از یک لحظه بُعد زمان و در نقطه ای از بعد مکان چه در وسط شهر رشت و یا در کومه ای از ییلاقی در ماژلان کوه براین سیاره رنگارنگ زمین پا هشته ایم و نیک واقفیم که چگونه از موجودی سافل وکهتر به هوشمندی دارای ذهن والا وقلبی فروزان از بشردوستی دست یازیده ایم و یا تمایل داریم که فتحش کنیم ویا شایدهم که نه. دم را به صدباراست که غنیمت دانسته ایم. پول که اندازه مقدارش قدرتی جادویی برای دارندگان و انبار کنندگان آن بهمراه داشته است . پس خاک برفرق دانستن و کشف و فهم ودوری از زر و قدرت سهمناک جهانی اش. در چنین وادی اماده شده ای ایا می توان که مانند اسبی خوش یال و کوپال بود به واحه ها سر زد و از بیابانها گذشت در دوایر هزلولی کاشته شده همچون دام های بافته شده به هزاران بند اشکار وپنهان فرسوده نگردید، الوده نشد.بهرحال امتداد موازی این گستره بعد زمان ومکان که به لحظه ای یا دم فرو رفته ما ،باز نخواهد گشت و یا پس از بازدم شاید که هوایی به اندرون سینه مانخواهد شد. وتمام. مانند برگی که به هنگام زردی و انزوال از شاخه فرو می افتد و یا یک سیب رسیده که در اوج ثمرو نعمت.با خود به کدامین می اندیشیم. انتخاب هریک از ما کدام یک از این خواهد بود؟ چروکیده و بی وجوداز احوال خویش وهمواره دربند های پنهان و اشکارو یا از نوعی دیگر در اوج ثمر خویش. کدامین ؟ باری شایسته است که مکان و شرایط زمانه را با همه ویژگی های پیرامون باید که با اسلوب و منطق درستش دریافت که در برابر آن پاسخگوییم !
« سخن های راستین همواره بوده
نه فقط از گذشتگان
زیرا که بیابان جستجو
پایان ندارد
آری سخن شایسته نه فقط زاده خرد
بل زاده رنج ماست »