پیرامون اهمیت ذهنیت رشد
سعیده قرشی، پژوهشگر دکتری کارآفرینی و نوآوری دانشگاه تهران
کتاب طرز فکر یا به انگلیسی Mindset روانشناسی نوین موفقیت، پرفروشترین کتاب سایت آمازون در دسته روانشناسی کاربردی در نیمه اول سال 2016 بود. دکتر کارول دوک نویسنده در این کتاب، با معرفی مفهوم «طرز فکر» مبحثی نوین و ساده ولی به شدت تاثیرگذار را مطرح میکند. او استاد روانشناسی در دانشگاه استنفورد است. خانم دوک به خاطر کتاب ذهنیت (یا طرز فکر) و فعالیتهایش در زمینه دوگونه طرز فکر که آنها را طرز فکر رشد و طرز فکر ثبات نام نهاده، شهرت یافته است. او پیش از پیوستن به دانشگاه استنفورد در سال ۲۰۰۴ در دانشگاه کلمبیا و دانشگاه هاروارد تدریس کرده بود. همچنین وی یکی از اعضای انجمن علوم روانشناسی آمریکا است. پروفسور دوک همچنین یکی از چهرههای شاخص روانشناسی مثبت است.
او در سه فصل ابتدایی کتاب، ضمن معرفی ایده طرز فکر و مباحث جانبی، بیان میکند برخی افراد به ذاتی بودن تواناییها و استعدادهایشان (طرز فکر ثابت) اعتقاد دارند و برخی دیگر به امکان پیشرفت یا پسرفت خود در زمینههای مختلف باور دارند (طرز فکر رشد) و برخی هم با توجه به موضوع مورد بحث، عقیده متفاوتی دارند؛ مثلا برخی افراد باور دارند استعداد نقاشی و هنر ندارند ولی میتوانند با تمرین و تلاش، مهارتهای ریاضی خوبی کسب نمایند. یعنی تعداد زیادی از ما به ثابت بودن برخی از تواناییها و قابل رشد بودن تواناییهای دیگری اعتقاد داریم.
به واقع کارول دوک انگیزه انسان را مطالعه میکند. او زمان بسیاری را صرف این میکند که چرا مردم موفق میشوند (یا نمیشوند) و چه چیزی در کنترل ما برای تقویت موفقیت است. نظریه او در مورد این دو طرز فکر و تفاوت آنها در نتایج فوق العاده قدرتمند است.
مطالعه دوک ارتباطی قوی با روانشناسی رشد، روانشناسی اجتماعی و روانشناسی شخصیت برقرار میکند. تحقیق او به منشأ این طرز فکرها، نقش آنها در انگیزش و خودتنظیمی و تأثیر آنها بر موفقیت و فرآیندهای بین فردی میپردازد. به نظر میرسد این کتاب ما را به سفری میبرد که چگونه افکار خودآگاه و ناخودآگاه ما بر ما تأثیر میگذارد و چگونه چیزی به سادگی جملهبندی میتواند تأثیر قدرتمندی بر توانایی ما برای بهبود داشته باشد.
دو ذهنیت، دو مسیر
نگاه شما به خودتان میتواند همه چیز را تعیین کند. اگر باور دارید که ویژگیهای شما تغییر ناپذیر است – آنچه در طرز فکر ثابت حکمفرماست - به جای اینکه از اشتباهات خود درس بگیرید، می خواهید بارها و بارها ثابت کنید که درست هستید.
دوک در کتابش مینویسد: اگر فقط مقدار معینی از هوش، شخصیت معین و ویژگی اخلاقی خاصی دارید، پس بهتر است قبول کنید که دوز به مقدار لازم از آنها را دارید، پس احساس کمبود دیگر جایی ندارد!
افراد بسیاری هستند که هدف مهم اثبات خود و هوششان- در کلاس درس، در حرفه و روابطشان- را در تمام موقعیتها به دوش میکشند. سوالاتی از این دست از خود میپرسند: آیا موفق خواهم شد یا شکست میخورم؟ باهوش به نظر میرسم یا احمق؟ آیا قبول میشوم یا رد میشوم؟ آیا احساس میکنم برنده هستم یا بازنده؟
دوک در کتابش میگوید: طرز فکر دیگری وجود دارد، در این طرز فکر، تنها نقطه شروع توسعه است. این طرز فکر رشد مبتنی بر این باور است که ویژگی های اساسی شما چیزهایی هستند که می توانید با تلاش خود پرورش دهید.
تغییر باورهای ما می تواند تاثیر بسیار زیادی داشته باشد. طرز فکر رشد، اشتیاق قوی برای یادگیری ایجاد می کند. دوک می نویسد: «چرا زمان را برای اثبات اینکه چقدر عالی هستید تلف کنید، وقتی می توانید بهتر شوید؟»
چرا به جای غلبه بر کمبودها، آنها را پنهان کنیم؟ چرا به دنبال دوستان یا شریک هایی باشید که فقط عزت نفس شما را تقویت کنند، به جای کسانی که شما را برای رشد به چالش بکشند؟ و چرا بهجای تجربههایی که به شما کمک میکنند، به دنبال چیزهای آزمایش شده و واقعی نباشید؟ اشتیاق به کشش خود و چسبیدن به آن، حتی (یا مخصوصا) زمانی که خوب پیش نمیرود، مشخصه ذهنیت رشد است. این طرز فکری است که به افراد اجازه میدهد در برخی از چالش برانگیزترین زمانهای زندگی خود، شکوفا شوند.
ایدههای ما در مورد ریسک و تلاش از ذهنیت ما سرچشمه میگیرد. برخی از مردم ارزش به چالش کشیدن خود را درک میکنند، آنها میخواهند برای یادگیری و رشد تلاش کنند. دوک اینطور مینویسد:
ما اغلب کتابهایی با عناوینی مانند ده راز موفقترین افراد جهان را میبینیم که در قفسههای کتابفروشیها شلوغ میشوند، و این کتابها ممکن است نکات مفیدی را ارائه دهند. اما آنها معمولاً فهرستی از نشانگرهای غیر مرتبط هستند، مانند «بیشتر ریسک کنید» یا « خودت را باور کن» در حالی که شما در حال تحسین افرادی هستید که میتوانند این کار را انجام دهند، هرگز مشخص نیست که چگونه این چیزها با هم هماهنگ میشوند یا چگونه میتوانید چنین شوید. بنابراین شما برای چند روز الهام گرفتهاید، اما اساساً، موفق ترین افراد جهان هنوز رازهای خود را دارند.
در عوض، وقتی شروع به درک ذهنیتهای ثابت و رشد میکنید، دقیقاً خواهید دید که چگونه یک چیز به چیز دیگر منجر میشود – چگونه باور به اینکه ویژگیهای شما بر روی سنگ حک شدهاند منجر به انبوهی از افکار و اعمال میشود و چگونه باور به ویژگیهای شما، شما را در مسیری کاملا متفاوت قرار میدهد.
مطمئناً، افرادی که ذهنیت ثابتی دارند، کتابهایی را خواندهاند که میگویند: موفقیت در این است که بهترین خود باشید، نه اینکه بهتر از دیگران باشید. شکست یک فرصت است، نه محکومیت؛ تلاش کلید موفقیت است اما آنها نمیتوانند این را عملی کنند، زیرا ذهنیت اصلی آنها - اعتقاد آنها به ویژگیهای ثابت - چیز کاملاً متفاوتی را به آنها میگوید.
از شکست تا موفقیت
دوک میگوید،
چیز دیگری که به نظر می رسد افراد استثنایی دارند استعداد ویژه ای برای تبدیل شکست های زندگی به موفقیت های آینده است. در واقع دوک این رویکرد را اتخاذ میکند و مینویسد: «در ذهنیت رشد، شکست می تواند تجربه دردناکی باشد. اما شما را تعریف نمیکند . این مشکلی است که باید با آن روبرو شد، با آن برخورد کرد و از آن درس گرفت. ما هنوز می توانیم از اشتباهات خود درس بگیریم. جان وودن، مربی افسانهای بسکتبال، میگوید تا زمانی که شروع به سرزنش نکنید، شکست خورده نیستید. آن وقت است که دیگر از اشتباهات خود درس نمیگیرید -
چگونه شرکت خود را برای تغییرات مداوم آماده کنیم
طرز فکر رهبران به عنوان یک عامل تعیین کننده کلیدی در توانایی آنها برای رویارویی با چالشها عمل میکند. تعمیم طرز فکر رشد به سطح کسبوکاری و مدیریت آن میتواند ویژگی بسیار تاثیرگذار در رهبری باشد. یکی از درسهای ماندگاری که مدیران عامل در دو سال گذشته آموختهاند این است که همیشه چیزهای ناشناختهای در کسبوکار وجود خواهد داشت. خواه یک بیماری همه گیر جهانی، یا کاهش سرعت زنجیره تامین باشد، آمادگی برای مسائل غیرمنتظره میتواند باعث شکست یا شکست یک شرکت شود. در میان عدم اطمینان مداوم، رهبران موفق همچنان به سمت ماموریت، ارزش ها، هدف و اصول عملیاتی برای شکل دادن به استراتژی خود و سازگاری با تغییرات متمایل می شوند.
مدیریت دنیای ناشناختهها
درک و طبقهبندی ناشناختهها گامی موثر در مدیریت ناشناختهها خواهد بود و کمک خواهد کرد اطلاعات واضحی برای تصمیمگیری بهتر به دست آید.
ارزشهای دگرگون کننده برای رهبران
رهبران موفق به طور عملی با چالش های پیش رو روبرو میشوند و در عین حال برای آنچه تاکنون به دست آوردهاند سپاسگزار هستند. با ذهنیت مثبت، رهبران میتوانند به جای بهانه تراشی برای شکست، بر آنچه در کنترل آنها است تمرکز کرده و اقدام کنند.
پذیرش تغییر
هر چیزی که شما را به جایی که امروز هستید رساند، دیگر برای نگه داشتن شما کافی نیست. تکیه بر موقعیتهای موفق گذشته، رویکردی گذشتهنگر است.
کارکنان در خط مقدم استراتژی هستند
بیش از هر چیز، رهبران موفق کارمندان خود را در اولویت قرار می دهند .آنها به طور مداوم به کارکنان یادآوری میکنند که چگونه کار آنها به هدف کلی شرکت کمک میکند و با قاطعیت پیروزیها و نقاط عطف را جشن میگیرند. رهبران تلاش آگاهانه ای برای برقراری ارتباط با هدفی میکنند که برای حفظ کارمندان هم معتبر و هم شفاف باشد. آنها همچنین اطمینان حاصل می کنند که کارکنان در تصمیم گیری مرکزی هستند.
در توضیحات آمازون آمده است: «پس از دههها تحقیق، روانشناس مشهور دانشگاه استنفورد، دکتر کارول اس. دوک، یک ایده ساده اما پیشگامانه را کشف کرد: قدرت ذهنیت». در این کتاب درخشان، او نشان میدهد که چگونه موفقیت در مدرسه، کار، ورزش، هنر و تقریباً هر زمینهای از تلاشهای انسانی میتواند به طور چشمگیری تحت تأثیر نحوه تفکر ما در مورد استعدادها و تواناییهایمان باشد. افرادی که ذهنیت ثابتی دارند - کسانی که معتقدند تواناییها ثابت هستند - نسبت به افرادی که ذهنیت رشد دارند کمتر شکوفا میشوند - کسانی که معتقدند تواناییها را میتوان توسعه داد. نکته اصلی کتاب این است که دو نوع آدم در این دنیا وجود دارد: آنهایی که ذهنیت «ثابت» دارند و آنهایی که ذهنیت «رشد» دارند.
افرادی که ذهنیت ثابتی دارند فکر میکنند هوششان ثابت است و بیشتر به باهوش به نظر رسیدن اهمیت میدهند. آنها از چالشها اجتناب میکنند (زیرا ممکن است منجر به شکست شوند)، به راحتی تسلیم میشوند (زیرا عقب نشینی ها ممکن است به تصویر آنها آسیب برساند) و سخت کوشی و تلاش را هدر میبینند، زیرا فکر میکنند یا استعداد کافی برای انجام کاری را دارند یا نیست.
افرادی که ذهنیت رشد دارند، هوش خود را انعطاف پذیر میبینند - آنها ذهن خود را چیزی میدانند که میتواند توسعه یابد، و تمایل شدیدی به یادگیری دارند. آنها چالش ها را در آغوش می گیرند، در برابر شکست ها پافشاری می کنند و کار سخت را فرصتی برای بهتر شدن در چیزی می دانند. کارول دوک در تحقیقات خود دریافت که تنها چیزی که افراد موفق را از کسانی که موفق نمی شوند جدا می کند این است که آیا