شنبه, 01 اردیبهشت 1403
شنبه, 01 اردیبهشت 1403
Saturday, 20 April 2024
روزنامه گیلان امروز [ شماره ۶۴۸۸ ]

 

ناصر عظیمی                                                                                                              

اشاره:

این نوشته فصل پایانی کتابی از نویسنده است که با عنوان «نظریه‌ی نظام آسیایی و یک مطالعه‌ی موردی در ایران» در سال  1391 توسط نشر ژرف در تهران منتشر شده و بعدن در چاپ دوم با عنوان «نظریه نظام آسیایی و یک مطالعه ی موردی در ایران (گیلان)» انتشار یافت. 

دیروز بخش اول این مطلب ارائه شد و حال بخش پایانی آن تقدیم می گردد:

 

 

کلکتویسم روستایی   

یکی دیگر از ویژگـی‌هـای نظـام آسـیایی، عمـل جمعـی و جمـاعتی روستاها به عنوان واحد مبنایی و اصلی تولید در نظام آسـیایی اسـت.

طبق نظریه نظام آسیایی، روستا در شـکل یـک کـارکرد جمـاعتی ظـاهر می‌شود که بر آن مالکیت جمعی حاکم است و اعضاء جماعـت در یـک همکاری و تعاون و همیاری با هم تولید و باز تولید کشاورزی را سازمان می‌دهند و به سبب استقرار صـنایع دسـتی در درون روسـتای جمـاعتی، تمام مایحتاج ساکنان روستا در درون روستا فـراهم مـی‌شـود. در نتیجـه روستا به مثابه‌ی جمهوری خودبسنده‌ی روستایی برای سـال‌هـا فـارغ از نگاه به بیرون و نیاز به بیرون و فقدان تحرک از بیرون، بدون تحولی اساسـی بـر زنـدگی گیـاهوار خود تداوم می‌بخشد. اما در روستای گیلان اگر چه در برخی از موارد نظیـر آبیـاری، عمـل جمعی و جماعتی ضرورت عاجل و حتا حیاتی پیـدا مـی کـرد، لـیکن در اینجا روستا یـک واحـد جمعـی تولیـد محـسوب نمـی‌شـد و خـانوار تولیدکننده‌ی مستقیم با تصرف خصوصی زمین، نوعی تفـرد را بـر اقـدام جمعی ارجحیت می‌داد. فرد عضو روستا (در «کُه گاه»ِ غرب گیلان یا «کُه کِه»ِ شرق گیلان)، اگرچه در بسیاری موارد عضو یک گروه هـم خـون و هم طایفه از همبستگی زیاد در جمع برخوردار بود لیکن به عنـوان یـک تولیدکننده‌ی مستقیم در زمـینِ متـصرفیِ خـودکـه مالـک در اختیـار او گذاشته بود، حق تصرف شخصی داشت و نیازی ضروری به گونه‌ای کـه در روستای نظـام آسـیایی توصـیف شـده بـه جمـاعتی بـودن احـساس نمی‌کرد، مگر در زمان مشخصی که آبیاری مزارع برنج در میان بود. در روستای گیلانی، همچنین صنایع دستی و مانوفـاکتوری نیـز بـه آن اندازه از انکشاف و توسعه‌ای که تمـام مایحتـاج روسـتایی در آن تـامین شود، وجود نداشت و یا اصولاً وجود نداشت. وجود بازارهـای هفتگـی متعدد در فواصل قابل دسترس برای هر روستا که در طـول روز رفـت و برگشت در سطح جلگه برپا می‌شد نیز نـشان از آن داشت  کـه سـاکنان روستا کاملاً به تولیدات بیرون از روسـتا نیـاز داشـتند و بـه هـیچ وجـه همانند روستاهای توصیف شده در نظام آسـیایی خودبـسنده نبودنـد. در روز بازار هفتگی هر فرد روستایی به صورت منفرد همه‌ی تولیدات مازاد خود اعم از مرغ و ماکیان، گـاو و اسـب، بـرنج و محـصولات جـالیزی، فرآورده‌های دامی و غیره را بر دوش خود و یا بـر پـشت اسـب روانـه‌ی بازار می‌شد تا درآمد حاصل از مازاد محصول خود را با کالاهـای مـوردنیاز خانوار مبادله کند. هر چند فروش این مازاد محصول خانوار به معنی تولید کالایی در روستا محسوب نمی‌شد لیکن نوعی وابستگی به بازار و نشانه‌ای از فقدان خودبسندگی روستا به حساب می‌آمد. بدین ترتیب این روستا از منظری که توصیف شد با روستایی که در نظریه‌ی نظام آسـیایی توصیف شده شباهت اندکی داشت.

ویژگی‌های مشابه شهر گیلانی با نظام آسیایی  

 چنان کـه در فـصل دوم نـشان  داده شـد، شـهرهای گیلانـی از نظـرکارکردی شباهت بسیاری با آن چه در نظریه‌ی نظـام آسـیایی توصـیف شده، داشته‌اند. در نظریه‌ی ‌نظام آسیایی دو نوع شهر معرفی می‌شـود. در شکل نخستین، شهرها اردوگاه فرمانروایان و حاکمان هر منطقه یا ناحیـه ایفای نقش می‌کنند. این شهرها جایگاه مصرف دیـوانسـالاری حاکمـان است که با استخراج محصول اضافی از پیرامون در آن در شهر به مصرف می‌رسانند. در شهر گیلانی نیز همین شهرها را می‌بینیم. جالب اسـت کـه در متون تاریخی این دوره تقریباً از تمام نقاطی که به عنوان شهر نام برده شده، تقریباً بی‌استثناء مراکز اداری قدرتهای محلی محسوب می‌شدند و در آنها یک قدرت محلی (اصلی یا فرعی) نیز استقرار یافته بود. از ایـن منظر می‌توان آنها را با همان توصیف نظریه‌ی نظام آسیایی یعنی اردوگاه فرمانروایان به عنوان جایگاه مصرف دیوانسالاری البته با مقیـاس بـسیار کوچکتر نام برد. با این حال یک تفاوت ایـن شـهرها بـا شـهرهای نظـام آسیایی در این بود که در ایـن شـهرها عمومـاً بـازار هفتگـی و گـوراب تشکیل می‌شد و مرکز مبادله‌ی روستاهای حوزه‌ی نفـوذ آن کـه عمومـاً یک تا دو ساعت فاصله‌ی زمانی از بـازار را در بر مـی‌گرفـت، بـه عنـوان جایگاه مصرف‌کنندگان روستایی نیز محسوب می‌شد. بـه عبـارت دیگـر این شهرها نه فقط بازار مصرف حاکم و دیوان وابـسته ی دولتـی و تمـام نظام دولتی محسوب می‌شد بلکه همچنین به طور مستمر و هفتگی بـازار مصرف ساکنان روستاهای حوزه‌ی نفوذ نیز محسوب می‌شد که با فروش مازاد مصرف اندک خود، کالاهای موردنیاز خود را تامین می‌کردند.

  شهر در نوع دومش که در فصل دوم بـه تفـصیل مـورد بحـث قـرارگرفت و معرفی شدند، اگرچه تنوع و فراوانی زیادی در گـیلان نداشـتند لیکن این نوع از شهرها نیز همانند شهر نظام آسیایی بیشتر محل مبادلات خارجی منطقه را به عهده داشتند. از ویژگی‌های این شهرها این بـود کـه تنها در کنار آبهای دریای خزر پدیـد آمـده بودنـد (کـه دلایـل آن بـه تفصیل مورد بحث قرارگرفت) و مبادلات را از طریق راههـای دریـایی و آبی سازمان می‌دادند. هر چند این بنادر به عنوان شهر مهمی بـه حـساب نمی‌آمدند (زیرا اصولاً مازاد تولید اجتماعی در گیلان چندان زیـاد نبـود) لیکن مرکز مبادلات خارجی منطقـه را بـه عهـده داشـتند. بـدین ترتیـب برخلاف روستا، شهرهای منطقه شباهت بسیاری به توصیفی که در نظـام آسیایی از شهرها شده وجود داشت .

اگر بخواهیم بخش نخست این بحـث را بـه صـورت بـسیار فـشرده جمع‌بندی کنیم یعنی به این پرسش پاسخ دهیم که آیـا نظـام موجـود در تاریخ قدیم گیلان در قیاس با نظام توصیف شده در نظریه‌ی نظام استبداد آسیایی چـه نسبتی داشته است، باید گفت که این نظام با شواهدی کـه ارائـه شـد در مجموع شباهت بسیار با نظام آسیایی داشته است. با این حال ایـن بـدان معنی نیست که شباهت شکلی و محتوایی این نظـام بـا نظـام آسـیایی بـه مفهوم مولفه‌ای یکسانی در پیدایش آن نیز بوده است.  

 مولفه‌های نظام آسیایی در گیلان  

 چنان که گفته شد، از نظر ما نظام آسیایی یا شبه آسیایی با ویژگی‌هایی که می‌شناسیم در تاریخ گیلان نیز وجود داشت. اما پرسش مقدر دیگر چنان که پیشتر نیز گفته شد این خواهد بود که آیا مولفه‌ی اصلی این نظام نیز همانند نظام آسیایی از کمبـود بارنـدگی و کمبود آب برای تولید و باز تولید  کشاورزی سرچـشمه مـی‌گرفـت؟ آیـا کمبود آب و نیاز حیاتی برای تولید و بازتولید اصلی‌ترین بخـش اقتـصاد یعنی بخش کشاورزی بود کـه ضـرورت حـضور، مداخله و تـداوم یـک دولـت آسیایی با فقدان مالکیت خصوصی را در گیلان قـدیم نیـز بوجـود آورده بود؟ آیا چنان که پیش‌تر نیزگفته شد، یک «وزارت امور عامه» از طرف دولت نیاز بود که تداوم کشت برنج یعنی اصلی‌ترین کشت در کشاورزی گیلان را امکانپذیر و از طریق چنین خدمتی به تولیدکنندگان گسترده، اطاعـت و فرمانبرداری بی‌چون و چرای آنان را در یـک معاملـه‌ی نـابرابر و یـک طرفه مصادره می‌کرد؟

  پاسخ به این پرسش آسان نیست. اما می‌توان گفت که فقط عامل کمبود آب برای کشت برنج نبود که زمینه‌های وجود یـک نظام شبیه به نظام آسیایی را در گـیلان بـا مشخـصاتی کـه از آن در ایـن بررسی به اجمال ارائه شد، پدید آورده بود (که البته آن هـم تـا حـدودی مهم بود) بلکه می‌توان گفت که چندین عامل طبیعی و اجتمـاعی دسـت به دست هم داده بودند تا شرایط اقتصادی و اجتماعی معینی برای ظهور و تداوم چنین نظامی در تاریخ قدیم گیلان با ویژگـی‌هـای طبیعـی و محیطی کاملاً متفاوت زیستی نیز تکرار شود.  

  یکی از مولفه‌های اصلی ایجاد نظام آسیایی در گیلان چنان که دیـدیم کمبود آب برای کشت برنج و ضرورت تاسیس شبکه‌ی مصنوعی آبیاری توسط دولت و نیاز بـه آن بـرای تولیـد و بـاز تولیـد کـشاورزی توسـط نهادهای مافوق کشتکاران منفرد بوده است. چنان که دیدیم کـشت بـرنج یعنی کشت غالب در جلگه‌ی گیلان با ویژگی‌هایی که از نظر نیاز بـه آب و دما در دوره‌ی کوتاهی که برای کشت بر شمردیم، جهت تولیـد و بازتولید خود نیاز ضروری به دخالت دولت و نهادهای مافوق کشتکاران منفرد داشت و چنان که دیدیم بدون حضور این نهادها ،کشت آن میـسر نبود و هنوز هم نیست. چنان که دیدیم همـین امـروز نیـز بـدون وجـود شبکه‌های مصنوعی آبیاری دولتی در جلگه‌ی گیلان، امکان کـشت بـرنج عملاً ناممکن است. همین امروز نیـز عـلاوه بـر چنـدین سـد مخزنـی و انحرافی در گیلان، کشت برنج از طریق تاسیس صدها کیلـومتر شـبکه‌ی کانال‌های مصنوعی آبیاری در جلگه‌ی کوچک گیلان کـه بـدون اسـتثناء توسط دولت ساخته شده میسر شده است. با این حال باید به تأکید گفت کـه ایـن مولفـه چنـان کـه در نـواحی خشک و کم‌آب آسیا مطـابق نظریـه‌ی نظـام آسـیایی، عامـل کـانونی و محوری به حساب آمده، در گیلان هر چند مهم است اما نمی‌توانـد تنهـا مولفه‌ی کانونی و محوری باشد. در واقع باید گفت که احـداث شـبکه‌ی آبیاری مصنوعی و انتظام آن برای تداوم کشت برنج اگـر چـه مهـم بـوده لیکن به دلیل عوامل جانبی دیگـر کـه تولیـد و بازتولیـد اقتـصادی را در منطقه تحت تاثیر قرار می‌داد، نمی‌توانست تنها مولفه‌ی ایجاد نظام آسیایی بوده باشد. به عنوان مثال تولید ابریشم به عنوان یـک محـصول تولیـدی دیگر در گیلان به صورت دیمی به عمل می‌آمد و سهم مهمی به ویژه در شرق گیلان در تولید ثروت داشت و تولید آن چنان کـه مـی دانـیم هـیچ نیازی به شبکه‌ی آبیاری مصنوعی نداشت. توتستان‌ها یعنی منبـع اصـلی تغذیه‌ی کرم‌های ابریشم به صورت دیم به عمل مـی‌آمدنـد و نیـازی بـه آبیاری مصنوعی نداشتند.

صید آبزیان و مشخصاً صید ماهی با شیوه‌ها و ابزار و وسـایل متعـدد نیز با توجه به دسترسی به دریـا و بـه ویـژه وجـود شـبکه‌ی گـسترده‌ی رودخانه‌های طبیعی آب شیرین که در تمام سطح جلگه جریان داشـت و ماهیان دریا از طریق آن و برای بهره‌گیری از آب شیرین این رودخانه‌هـا بـرخلاف جریـان آب از دریـا بـه سـوی کوهـستان یعنـی سرچـشمه‌ی رودخانه ها در حرکت بودند و در نتیجه بـه طـور وسـیع و بـه آسـانی در دسترس ساکنان جلگه برای صید قرار. در نتیجه صید ماهی به عنوان یکـی از منابع دیگر غذایی و تـداوم حیـات انـسانی نـه فقـط در تـامین معیـشت ساکنان مهم بود بلکـه بخـش قابـل تـوجهی از منـابع غـذایی سـاکنان و نیازهای روزانه‌ی بدن را تامین می‌کرد و در نتیجه بخشی از نیـاز تـامین غذا بـرای ادامـه‌ی حیـات انـسانی را در جلگـه‌ی گـیلان بـدون آن کـه وابستگی به دولت و نهادهای دولتی داشته باشند برطرف می‌نمود.

همچنین سنت جمع‌آوری و شکار نزد مردم محلی کـه از دیـر بـاز یعنی از دوره‌ی ماقبل تاریخ همچنان برجـای مانـده و اهمیـت داشـت و بخشی از منابع غذایی را تشکیل می‌داد به عنوان یک عمل در عدم وابستگی به دولت نقش داشت. اقلـیم منطقـه و سرسـبزی آن در اثر تسهیل فرایند فتوسنتز برای دوره‌ی طولانی از سال کمک مـی‌کـرد تـا فراوانی مواد برای جمع‌آوری و شکار در تمام فصول سال برای تغذیـه‌ی انسان و تداوم حیات آن به گستردگی فراهم شود. بـه عبـارت دیگـر در اینجا حیات ساکنان و تداوم آن تنها به کشاورزی آبی و تولید خوراک وابسته نبود بلکه جمع‌آوری و شکار نیز نقش مهمی ایفاء می‌کرد.

بنابراین انسان ساکن جلگه‌ی گیلان همانند نواحی خشک آسـیا در زندگی روزانه‌اش در طول سال چنان که در ایـن نـواحی خـشک دیـده می‌شد، تامین غذایش فقط به تولید خـوراک از طریـق احـداث شـبکه‌ی مصنوعی آبیاری که شامل هم اسـتفاده در کـشاورزی و هـم آب شـرب می‌شد، وابسته نبود. کشتکار گیلانی در روستاهای این منطقـه عـلاوه بـر صید، شکار و جمع‌آوری گیاهان و ریشه‌ها و میوه‌هـای درختـی کـه بـه‌طـور وسیع در همه جای جلگه در دسترس قرار داشت و با فعالیت اندکی نیـز در دسترس قرار می‌گرفت، بخش عمده‌ای از غذای روزانه‌اش را نیز تامین می‌کـرد. علاوه بر این، در کشت همه‌ی محصولات کشاورزی «صیفی» (تابستانی) و «شـتوی» (زمستانی) دیگر (به جزکشت برنج)، نیاز چندانی به آبیاری مصنوعی پیدا نمی‌کرد و این محصولات را می‌توانست به صورت دیمی و از بارنـدگی فراوان آن در فصول دیگر سال به سهولت تولیـد کنـد. بنـابراین نیـاز بـه شبکه‌ی آبیاری مصنوعی برای کشت برنج اگـر چـه بـرای تولید غله، ضـروری و حتی مهم بود لیکن وابستگی زندگی روزانه و تداوم حیات آن لزومـاً بـه صورت حیاتی به مانند نواحی خشک آسیا بـه احـداث شـبکه‌ی آبیـاری مصنوعی توسط نهادهـای مـافوق کـشتکاران منفـرد یعنـی دولـت و یـا جماعات روستایی، وابسته نبود.

آب شرب خانوار روستایی نیز بـه دلیـل بالا بودن سطح سفره‌های آب زیرزمینی، تنها با حفر چند متر زمین (کـه با دست و کمترین تخصصی امکان پذیر بود) نیز فراهم می‌شد و نیازی به کمک‌های دولتی نبود. و اصـولاً هر خانوار منفرد گیلانی در جلگه‌ی گیلان درحیاط خانه‌اش برای شـرب و شستشو می‌توانست چاهی به عمق حداکثر 10 متر حفـر کنـد و تمـام مایحتاج شرب و شستشوی خود را از آن تامین نماید.

علاوه بر صید که در تمام فصول در رودخانه‌های جاری در جلگه در دسترس قرار داشت، شکار نیز ابزار مهمی برای تـامین مـواد غـذایی خـانوار بـود. وجـود جنگل و انواع پرندگان و چرندگان در آن، زمینـه‌ی ترفنـدهای گونـاگون برای شکار را به ساکنان آموخته بود. زیرا جنگـل بـرخلاف دشـت‌هـای وسیع و باز در نواحی خشک امکان دویـدن بـه دنبـال شـکار را در ایـن منطقه کند، دشوار و محدود می‌کرد و در نتیجه موفقیـت او را بـه طریـق مشابه، اندک می‌ نمود. از این رو، ساکنان این منطقه برای دستیابی به شـکار به انواعی گوناگونی از«تله»ها روی آورده بودند که به او کمک مـی‌کـرد بدون دویدن به دنبال سوژه، آن را شکار کند! [1].  

بدین ترتیب چنان که از بررسی بالا پیداست، پیش‌شرط بقـا، و دوام این اجتماع در سرزمین گیلان به هیچ وجه به طور کامل به تولید خوراک و کشت برنج و نیاز به شبکه‌ی مصنوعی آبیاری بـرای بـه دسـت آوردن محصول چنان که در نواحی خشک و کم آب در نظریه‌ی نظـام آسـیایی توصیف شده، نیست. با این حال باید تاکید شود که به رغم همه‌ی این منابع که بدون نیـاز به آب و آبیاری در منطقه برای تداوم حیات انسانی زمینه‌ی مساعد مادی فراهم می‌کرد، کشت برنج که نیازمند شبکه‌ی آبیـاری مـصنوعی بـود بـه عنوان کشت غالب در کشاورزی جلگه‌ی گیلان اهمیتـی مهـم داشـت و تولید و باز تولید یک نوع از «غله» که در زندگی بشر اهمیت داشت و در اقتصاد منطقه نیز به ویژه در گذشـته‌هـای دورتـر از اهمیت مهم برخوردار بود. چنان که همین امروز نیز بـیش از 63 درصـد کل زمین‌های کشاورزی گیلان تنها به کشت برنج اختصاص یافته اسـت. و اگر مساحت زمین‌های زیر کشت برنج گیلان را که بر حـسب آخـرین سرشماری کشاورزی ایران در سال 1382 برابر 160 هـزار هکتـار اسـت نسبت به کل زمین‌های زیرکشت آبی استان یعنـی 173 هـزار هکتـار در همین سرشماری محاسـبه نمـاییم، ایـن نـسبت بـه بـالاتر از 92 درصـد افزایش می‌یابد (سالنامه‌ی آماری استان گیلان، 1388، جداول 4-6  تا 4-10 ، به نقل ازسرشماری کـشاورزی اسـتان گـیلان 1382). بـه عبـارت دیگر طبق آخرین سرشـماری کـشاورزی در گـیلان بـیش از 92 درصـد زمین‌های زیر کشت آبی استان گیلان بـه کـشت بـرنج اختـصاص یافتـه است.

به تاکید می‌توان گفت که این نسبت در گذشته‌های دور اگر بیشتر نبوده باشد بی‌تردید کمتر نبوده است. با این حال چنـان کـه گفتـه شـد، عامل شبکه‌ی آبیاری مصنوعی به دلایلی که گفته شد نمی‌توانـست تنهـا عامل و حتا مهمترین عامل برای پیدایش نظـام آسـیایی در گـیلان بـوده باشد.

  بدین ترتیب این پرسش مقدر می‌تواند طرح شود که اگـر مولفـه‌ی کمبـود آب و ایجاد شبکه‌ی آبیاری مصنوعی توسط دولت برای تولید و بازتولیـد زندگیِ تولیدکنندگان اصلی ثروت، عامـل اصـلی پیـدایش نظـام آسـیایی نبوده است، پس چه عامل و عوامل دیگر به این فرمانبرداری بی سـوال و پرسش نه دست کم بی اعتراض و نافرمانی موثر کمک میکرد؟ چنان که پیشتر گفته شد پاسخ دقیق و ترازبندی نهایی همه‌ی یافته‌ها هنوز دشوار است لیکن باید گفت که به نظر می‌رسد عوامل دیگـری نیـز در پیدایش این نظام در گیلان نقش مهمی داشته‌اند.

یکی از این عوامـل، فرهنگ رایجِ سیاسیِ زمانه بـود کـه در پیرامـون گـیلان و در نظـام‌هـای موسوم به نظام آسیایی که این منطقه را احاطـه و در برگرفتـه، بـه گستردگی وجود داشت و اعمال می‌شد، دخیل بود.

لازم است گفته شود که گیلانِ جلگه‌ای به دلیل ویژگی‌های زیستی کـه در آن وجـود داشـت، اولاً بسیار دیر به محلی برای سکونت دائمی انسان در جلگه تبدیل شد (این ویژگی ناهمزمانی تاریخی و به ویژه جغرافیایی در سپیده‌دم تاریخ گیلان تاکنون کمتر مورد توجه بوده است). به طـوری که به باور نگارنده این تاخیر می‌تواند تا اواخر ساسانیان دسـت‌کـم بـه صورت سکونت گسترده به طول انجامیده باشد.

دوم این که در اثر تاخیر در اشغال این پهنه یعنی جلگه، این منطقه خود خـالق فرهنـگ بـومی به ویژه فرهنگ سیاسی و متناسـب بـا شیوه‌ی معیشت و تولید نبوده است و به نظر می‌رسد که کوچندگانی کـه به این منطقه برای سکونت آمده‌اند به کلی از فرهنگی دیگر و بـا شـیوه‌ی زندگی متفاوت به این جزیره‌ی جنگلی و انبوه وارد شـده و بـه تـدریج خود را با پس زمینه‌ای از فرهنگ و میراث پیشین که حامل آن بـوده‌انـد، تطبیق داده‌اند. به عبارت دیگر تا جایی که ساکنان ایـن منطقـه از روابـط اجتماعی و سیاسی زمانه می‌شناختند، روایت دیگری از اعمال قـدرت و حکومت در چشم‌انداز و افق جامعه دیده نمی‌شد. در واقع گزینه‌ی بدیل برای نظام آسیایی وجود نداشت. به ویژه این که دسـت‌کـم در بررسـی موردی ما در شرق گیلان، عاملان تشکیل این نظام قدرت را دست‌کم به کمک قدرت‌های بیرون از منطقه بر این منطقه تحمیل کرده بودند. پـیش از آن فرایند قدرت‌یابی ناصرودیان نیز چنـین بـود. عامـل تاثیرگـذار از مناطق همجوار بسیار به عاملی پهلو مـی‌زنـد کـه «مهـرداد بهـار» اسـطوره‌شناس برجسته‌ی ایرانی در پیدایش نظام آسیایی در ایران بدان تاکید کرده است. بهار، پس از تاثیر شبکه‌های آبیاری مصنوعی در ساخت قـدرت در مصر، بین النهرین و چین به نفی و نقش تمرکز قدرت و مالکیت ناشی از نظـام و شبکه‌ی آبیاری در ایران پرداخته و دلایل خود را برای پیدایش مولفه‌های نظام آسیایی در این سرزمین چنین ارائه کرده است: «هنگامی که پارسـیان همة آسیای غربی و مصر را گـشودند و شاهنـشاهی هخامنـشی را پدیـد آوردند، مرکز ثقل اقتصادی شاهنشاهی و بخش متمـدن و پرجمعیـت آن همان بین النهرین و مصر بود که هر دو منطقه زیـر سـلطة نظـام متمرکـز آبیاری و در نتیجه، تمرکز مالکیت دولتی قرار داشت. بدین روی شگفت‌آور نیست اگر ببینیم که شیوة حکومتی هخامنشیان و بـه احتمـال بـسیار مادها، در واقع تقلید دقیقی از نظام حکومتی بین النهرینی است. دراینجـا باید یادآوری کرد که تمدن عظیم بین النهرینی نه تنها شکل حکومـت را در ایران تعیین کرد بلکه تأثیری چنان عمیق بر فرهنگ ایرانی ما گذاشت که امروزه هر چه بیشتر در فرهنگ ملی خـود دقیـق شـویم، نـشانه‌هـای عظیم این تأثیر را بیشتر می‌یابیم. امـا شـاید درسـت باشـد اگـر بگـوییم عظیم‌ترین و استوارترین تأثیر بین النهرین بر فرهنـگ نجـد ایـران همـان آیین سلطنت و ملکداری است که تقریباً دست ناخورده برای دو هزار و پانصد سال در ایران دوام گرفت. در چنین شالودة اقتصادی - فرهنگی است که شاه مالک مطلـق همـة شاهنشاهی است و همة مردم، چه اشـراف و چـه تهیدسـتان و بردگـان، بندگان اویند. این اوست که اسماً مالک همة اراضی است و می‌تواند این اراضی را موقتاً یا جاودانه به کسی و خاندانی ببخشد یا مالکیتی اجدادی را از خاندانی سلب کند. او مالک جان و مـال همـه اسـت» (مهـرداد بهـار، ازاسطوره تا تاریخ: 63 –64).  

    اما به باور ما یکی از مهمترین عوامل پیدایش نظام آسیایی در گـیلان را می‌توان در ساخت قدرت قبیله‌ای و طایفـه‌ای عـاملان اصـلی قـدرت دانست که از بیرون از منطقه بـر آن تحمـل شـده بـود. بـرای درک ایـن موضوع، نخست بایـد روشـن کنـیم هنگـامی کـه از سـاخت قبیلـه‌ای و طایفه‌ای قدرت می‌گوییم چه ویژگی‌های سـاختاری بـرای ایـن سـاخت اجتماعی قائلیم که آن را به یک عملکرد ویژه‌ی رایج ناگزیر هدایت می‌کند.  

واقعیت آن است که فرد به عنوان عضوی از قبیله و طایفه به گونه‌ای ساختاری در آن ادغام شده و هویت آن به هیچ‌وجـه جـدای از قبیلـه و راس آن تعریـف نمـی‌شـود. فـرد در ایـن سـاختار از وجـودی مـستقل برخوردار نیست. یعنی فرد در روابطی قرار می‌گیرد که او را بـه سـازمان قبیله زنجیر کرده است. زنجیری که گسستن از آن آسـان نیـست. از ایـن‌رو او در قبیله و با قبیله تعریف می‌شود که در راس آن یک فرد با اقتدار کامل تعریف شده و در نتیجـه در سـاختار ایـن روابـط، فـرد بـه عنـوان عضوی طبیعی از اندام قبیله است. در چنین شرایطی هنگامی که قبیلـه‌ای به قبیله‌ی دیگر هجوم می‌آورد و قلمرو آن را تصرف می‌کند، اولاً تمـام مایملک قبیله‌ی مغلوب اعم از زمین، اموال و انـسانهـا جزئـی از امـوال تمام قبیله‌ی فاتح محسوب می‌شود.

و ثانیـاً، ایـن امـوال بـه مـوازات سلـسله مراتبی از قدرت قبیله‌ای که براساس تناسب قدرت در قبیله تعریف شده، تقسیم می‌شود. در این تقسیم، ضمن آن که به هر کدام روسـای طایفـه‌‎ی قدرت به تناسبی که در فتحِ «ملک عقیم» دخالت داشته‌اند، سهمی تعلق می‌گیـرد لیکن راس این قدرت‌های طایفه‌ای و قبیله است که صاحب اصلی اموال محسوب می‌شود. در اینجا می‌توان گفـت کـه یـک مالکیـت اشـتراکی و قبیله‌ای وجود دارد که همه‌ی اعضای قبیلـه در آن سـهیم هـستند لـیکن اعتبار اصلی این مالکیت از راس آن مشروعیت خود را اخذ مـی‌کنـد. در این تقسیم بندی، اتحادی نانوشته موجود است کـه بقـای منـافع و تـداوم قدرت و قلمرو تصاحب شـده در اتحـاد بـرای نگهـداری آن از تعـرض دشمن است. بنابراین مردم و افراد قبیلـه‌ی مغلـوب بـه عنـوان مایملـک فاتح اندر چارچوب ساختاری از سازماندهی فاتحـان و تحـت سـلطه‌ی آنان مجبور به تولید و بازتولیـد هـستند. در اینجـا گـروه غالـب کـه بـه صـورت قبیلـه ظـاهر مـی‌شـود و ماهیـت اصـلی آن در هـم‌خـونی وخویشاوندی آن تجلی یافته، سبب می‌شود که افراد قلمـرو بـه دو گـروه عمده تقسیم شوند. گروهی که در زمره‌ی قبیله و ماهیت خویشاوندی بـا گروه حاکم دارند و گروهی که ماهیتی غیرخویشاوند و بیگانه و مغلـوب دارند. گروه اول براساس قاعده و قانون قبیله، برتر و دارای حقوق‌انـد و اما گروه مغلوب در اساس پست‌تر و فاقد هرگونه حق برابر است. بـدین ترتیب این ساختار قبیله‌ای ضمن آن که به صورت یـک نیـروی جنگـی متحد برای هدفی مشترک سازماندهی شده (که اسـاس موجودیـت آن را نیز تعریف و تضمین می‌کند)، ضمناً بر مالکیت قبیله‌ای و مشاع نیز تداوم می‌بخشد. در چنین ساختاری نمی‌توان از مالکیت خصوصی و فردی کـه بیانی از هویت مستقل شخص نیز محسوب میشود، سخن گفت. این روابـط کـه در اساس با شیوه‌ی زندگی ایلیِ اولیه پدید آمده بـود، مـی‌توانـد در شـرایط مـشخص طبیعـی و تـاریخی و جغرافیـایی، خـود را بـر سـرزمین‌هـای یکجانشین کشاورز و تولیدکننـده‌ی خـوراک نیـز تحمیـل نماید و بـرای دوره‌های طولانی به حیات خودتداوم بخشد. در این منطقه نیز یگ گروه از جنگجوان با تشکیل سازمانی از عناصر طایفه‌ای در لحظـه‌ای از گـسیختگی اقتـصادی، اجتمـاعی و بـه ویـژه‌ی سیاسی قدرت موجود موفق می‌شـوند آن را بـه کمـک ناراضـیان وضـع موجود که تصور رهایی از دشواری زندگی در وضع موجود داشتند و بـا کمک عناصر طایفه‌ای دیگر در بیرون از منطقه، به زیر کشند و قـدرت را به دست گیرند. در این سازمان طایفه‌ای به‌ویژه اگر کـسی کـه در راسِ آن واجد درایت و دوراندیـشی معمـول در تـشکیل یـک نظـام آسـیایی سازمان یافته با کارکرد مناسب در چارچوب این نظـام را داشـت، موفـق می‌شد با سازماندهی نهادهای سلسله مراتبی قدرت از عناصر طایفـه‌ای و قبیله‌ای و تقسیم منابع ثروت و از جمله مهمترین منبع ثروت یعنی زمـین به سلسله مراتبی از افراد قبیله و طایفه‌ی سـهیم در قـدرت، سـازمانی از افراد مسلح برای نگهبانی از منافع این گروه طایفـه‌ای و قبیلـه‌ای بوجـود آورد که هستی و نیستی آنان به وجـود سـلطان و راس قـدرت در نظـام آسیایی بستگی پیدا می‌کرد. این جنگجویان قبیله‌ای و طایفه‌ای که چابک‌تر از یکجانشینان شهری و کشاورز، قادر به استحکام سلسله مراتـب تـشکیلاتی بـرای اعمال زور بودند، به نحو مناسب‌تـری در پـیش‌بـرد منـافع یـک اقلیـت سازمان یافته نسبت به اکثریت مطیع و فرمانبردار یکجانشین و به‌ویژه بـا مشخصات تفرق در سکونتگاه‌های بسیارکوچک در گیلان که به محلی «کُـه گـاه» نامیده می‌شد، تشکیل می‌دادند. ایـن هـسته‌ی سـخت قـدرت بـه عنـوان سازمان مسلح یک اقلیت سازمان یافته کـه البتـه بـه لحـاظ خـونی و در برخی موارد ایدئولوژیک، متحـد بودنـد، چـابکی و انتظـام لازم را بـرای اعمال زور و سلطه‌ی تاریخی، بیش از هر گروهی در نظام فروپاشـیده و توده‌وار قبلی به گونه‌ای کـه در نظـام آسـیایی در قلمـروهـای گونـاگون اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و سیاسی شناخته شـده اسـت بـه خـوبی فراهم می‌کرد. بنابراین ساخت قدرت قبیله‌ای و چابکی لازم به ویـژه در اعمال زور و سلطه در شرایطی که نهادهای متـشکل مـدنی بـرای مقابلـه وجود نداشت، سبب می‌شد تا حاکمیت مطلقـه بـر نظـامهـای متفـرق و توده‌وار یکجانشینان به آسانی فراهم گردد. دست‌کم در مورد تجربه‌ی امیر کیایی‌ ها می‌توان به عنوان یک مورد مـشخص که در اینجا بدان پرداخته شده، اطلاعات دقیق‌تری به دسـت داد. بـا بـه دست گرفتن قدرت در مازندران توسط سادات مرعشی، امیر کیایی‌ها که روزنه‌هایی برای به دست گرفتن قدرت در چشم‌انداز مشاهده می‌کردند، از گیلان فرار کرده و به مازندران به مرعشی‌ها پناهنده شـدند تـا بتواننـد به کمک آنان قدرت را در گـیلان نیـز از زیـدیان ناصـری پـس بگیرنـد. مرعشی‌ها نیز از این اقدام حمایت کردند. حتا پیـشنهاد زمـان هجـوم بـه ناصرودیان نیز با هوشمندی توسط حـاکم مرعـشیان در مازنـدران یعنـی سید قوام‌الدین مرعشی به سید علی کیا فرزنـد سـید امیـر کیـا بنیانگـذار کیایی‌ها پیشنهاد شـد. در همـین رابطـه بـا اختلافـاتی کـه بـین خانـدان ناصرودیان پیش آمده بود، سید قوام الدین زمان را برای هر موقع دیگـری مناسب تشخیص داد: «شخصی [به نزد سید علی کیا] آمد که شما را سید قبایی قوامی می‌طلبد. سید اید [سیدعلی کیا] سوار شد [و] بـه صـحبت سید مذکور مشرف گشت. سید قوام الدین فرمود که از احوال قتـل امیـره جهان [حاکم  لاهیجان توسط امیره نو پاشا حاکم رانکـوه در اثر اختلافات قبیله‌ای] و رفـتن امیـره نوپاشاو رکابزن کیا به لاهیجان معلوم شما شده باشـد؟ فرمـود کـه آری. حضرت سید اید رکابزن کیا را به قتل آورده‌اند و امیره نوپاشا بـه انهـزام تمام به رانکو آمده است و فرزند سید رکابزن کیا را به تنکابن فرسـتادند. اکنون از این اتفاقات حسنه کمتر مـی‌افتـد. حکومـت گـیلان بـر شـما و اولادت مبارک باد. در یرق خود باش تا من نیز بـه فرزنـدانم بگـویم تـا لشکر یرق کرده به خدمت شـما همـراه سـازند» (مرعـشی 1364ص 28 تاکید از ماست). پسران سید قوام الدین نیز بنا به دستور پدر به تجهیز سپاه سید علـی کیـا فرماندهی مصمم طایفه‌ی کیاییان همت گماشتند: «جناب سید اعظم سید کمال الدینساروی [حاکم ساری] و سید اکرم افخـم سـید رضـی الـدین آملی [حاکم آمل] نور قبر هما بر موجب صلاح دید پدر خود، از اسـب و سلاح و مایحتاج محاربه [و] جهانگیری و خرجی راه جمـع کـرده و بـه حضرت سید امامت پناه [سید علـی کیـا] ارسـال داشـتند و عـذر بـسیار بخواستند و یکهزار مرد مکمل یرق نمـوده، از آن جملـه سیـصد نفـر از اربابزاده‌های معتبر آمل و ساری که پدر ایشان از جمله مهاجر و انـصار سید قوام الدین بودند و در جمیع امور معتمد، با طبل و علـم بـه عظمـت تمام همراه ایشان ساختند و متابعت فرموده فاتحـه خواندنـد و معـاودت مشایعت کردند» (همان، ص 29). بدین ترتیب علاوه بر اسـب و سـلاح و خرجی راه، 1000 مرد جنگی نیز که در مقیاس جنگ‌های آن زمان بسیار زیاد بود، از طرف سید قوام الدین مرعشی در اختیار سید علـی کیـا قـرار گرفت. به نظر می‌رسد با توجه به تمام جوانب قضیه میتـوان گفـت کـه طایفه‌ی کیاییان نیز در همین حـدود و حتـا کمتـر از آن نیـرو در اختیـار داشتند. این نیروی طایفه‌ای 2000  تا 2500 نفری چنان که پیش ‌تـر گفتـه شد به سرعت برق و باد در اثر اختلافاتی که در حکومت بیه‌پیش گیلان بین ناصرودیان یعنی قدرت حاکمه در این منطقه بوجود آمده بود و سید قوام الدین نیز بـه خـوبی از آن آگـاه بـود، اسـتفاده کـرده و قـدرت را از ناصرودیان گرفتند. جالب است که این نیروی متحد ابتدا تمام جلگه‌ی شـرقی گـیلان را به تصرف خود درآورد و سپس نوبـت بـه کوهـستان دیلمـان و اشـکور رسید و پس از این اقتدار کامل بود که تسلط کامل قـدرت طایفـه‌ای بـر ناصرودیان و اطمینـان از عـدم بازگـشت قـدرت بـه آنـان، جنگجویـان مازندرانی مخیر شدند که انتخاب کنند در گیلان بمانند یـا بـه مازنـدران بروند: «تا فتح اشکور در اکثر اوقات لـشکر مازنـدران در خـدمت سـید رفیع منزلت [سید علی کیا] بوده‌انـد و چـون ایـن فـتح دسـت داد از آن جمله هر که را ارادت توطن بود، همـین جـا بازداشـتند و آن کـو ارادت وطن مألوف مینمودند رخصت انصراف فرموده به انواع عنایات مفتخـر ساخته، روانه گردانیدند». و همراه آنان به فرزندان سید قوام الدین نوشتند که برخی از جنگجویان مازندرانی تمایل بـه مانـدن در اینجـا دارنـد: «از آنجا جواب رسید که بین المملکتین فرقی نیست. چـون بـه ارادت، خـود آنجا قبول کردند و بودن آن جماعت موجب تصدیع نیست. اگر عیـال و اطفال را هم نقل کنند جای آن است». در نتیجه به دستور سید علـی کیـا کسانی که تمایل به ماندن در لشکر کیایی داشتند در سرتاسر شرق گیلان جای دادند: «و مردم مازندران را که به ارادت، خدمت و ملازمت را کمر انقیاد بستند، در ولایت رانکو و لاهیجان تا کنار سفیدرود همـه را جـای دادند و عنایت موعود، ملحوظ ساختند و آنها نیز عیال خود را نقل مکـان کرده، روزگار می‌گذرانیدند و الحاله [قرن نهم هجـری] هـذه بـسیاری از اولاد آنها همین جا هستند» (مرعشی، همان، ص 57).

لازم است یادآوری کنیم که پیش از کیاییان، بررسی‌ها نشان می‌دهد که طایفه‌ی ناصرودیان یعنی پیروان ناصرکبیر بنیانگذار فرقـه‌ای از زیدیه‌ی ناصری نیز به صورت طایفه‌ای در اوایل قرن چهارم هجری و هنگامی کـه کـشاورزی و کـشت برنج در جلگه ی گیلان رواج یافته بود از راه رسیدند و اولـین قـدرت منـسجم و نهادمنـد را در جلگه‌ی شرقی گیلان که به تازگی رواج کشت برنج در آن به عنوان مظهـر غلبـه‌ی کـشاورزی یعنـی تولیـد خوراک بـر جمـع‌آوری، صـید و شـکار، پدیـد آورد و سـکونتگاه‌هـای متفـرق در جلگـه را بـه زیرسلطه‌ی خود کشید و دست قدرت‌های قبیله‌ای مـستقر در کوهـستان را نیز از جلگه کوتاه کردند. هرچند آنان نیز ساختار قبیله‌ای داشتند لیکن به ناگزیر به تدریج بر بستری از فعالیت کشاورزی تکیه کردند و ساختار انـسجام قبیلـه‌ای آنان در اثر اقتصادی یکجانشینی به ضعف و تفرق گرائید و نهایتاً مغلـوب طایفـه‌ی امیـر کیـایی‌ها شدند.  

  چنان که پیداست تا زمانی که قبیلـه بـه اعمـال زور بـرای سـلطه بـرساکنان منطقه نیاز داشتند، در اتحادی با مرعشیان مازندارن این مهم انجام شد. پیداست که این سـازمان مـسلح بـا سـاختار طایفـه‌ای و قبیلـه‌ای از قدرت اعمال زور برای تصاحب اموال منقـول و غیرمنقـول یکجانـشینان متفرق که به صورت بسیار پراکند در سطح جلگـه توزیـع شـده بودنـد، کارایی مناسبی برای سلطه‌گری به سبک حکومت‌هـای آسـیایی داشـتند. شاید بتوان گفت که در گیلان نیز یکی از دلایل اعمـال زور و خـشونت به سبک نظام آسیایی علاوه بر نظریه‌ی مهرداد بهار با نظریه‌ی محمدعلی کاتوزیان نیز بـی‌ارتبـاط نباشـد. بدین معنی همان‌طورکه از نظر کاتوزیان تفرق تولیدکنندگان در جوامـع خشک و کم‌آب به صورت روستاهای پراکنـده و کوچـک بـا مازادهـای تولیدی اندک، ضرورت جمع‌آوری مازاد تولیدی به صورت نظام قبیله‌ای سازمان یافته به اقتدار و خشونت کامل نیاز داشت، در گیلان نیز میتوان الگوی نسبتاً مشابهی تعریف کرد. در گیلان اگر چـه تفـرق روسـتاها در شکل «کُه گاه» با جمعیت بین  5 تا  15 خانوار به دلیل کمبود بارنـدگی و نقطه‌ای بودن تراوش آب از زمین و همچنین پهنه‌های گسیخته و کوچک خاک که در نواحی خشک از ویژگی‌های اصلی عوامل تولیـد محـسوب می‌شود، وجود نداشـت لـیکن تفـرق و تمرکـز انـدک تولیدکننـدگان در جلگه ی گیلان به نوع کشت محصول غالب یعنی برنج و مراقبت نزدیک از محصول ارتباط داشت. بـه عبارت دیگر در اینجا نیز حضور تولیدکنندگان برنج در کنار مزارع پراکنده در جلگـه‌ی گـیلان بسیار متفرق و حجم تولیدی هر کدام از «کُه گاه»ها نیز بسیار اندک بـود. در نتیجه گروه‌های قبیله‌ای با سازمان نظامی چابک و با انسجام قبیله‌ای و طایفه‌ای امکان سلطه‌ی خود را دست کم بر نواحی محدودی از جنگل‌های انبوه جلگه‌ی با تولیدکنندگان متفرق و با مازادهای اندک به خوبی فراهم می‌کرد. با این حال چنان که گفته شد درخصوص مولفه‌هـای پیـدایش نظـام آسیایی در گیلان نمی‌توان تنها عامل واحدی را دخیل دانـست. بـه نظـر می‌رسد کمبود آب برای کشت برنج و نیاز بـه شـبکه آبیـاری مـصنوعی توسط دولت، الگوهای رایج و متداول نظام‌های استبدادی با ویژگـی‌هـای ریشه‌دار نظام آسیایی درپیرامون گـیلان (نظریه‌ی مهرداد بهار) و سـرانجام تفـرق و پراکنـدگی «کُه گاه»ها با تولید مازاد اندک در سطح جلگه گیلان (نظریه ی کاتوزیان)، هر کدام بـه نحـوی در ایجاد نوعی نظام آسیایی با ویژگیهای خاص در این بخـش از ایـران مؤثر بوده است. این پژوهش همچنین نشان می‌دهد که نظام‌های سیاسی مشابه البته با ویژگی‌های خـاص چگونـه مـی‌توانـد بـر بـستر محیطـی و جغرافیـایی گوناگون و متاثر از عوامل بسیار پیچیده و ظریف بـا محتـوای کـارکردی واحدی بروز و ظهور داشته باشد.

 

 

 



[1] . گیلان در داشتن انواع تله ها برای به دام انداختن حیوانات اعم از آبزی، هوازی و خشکی زیبسیار غنی بود. چنان که می دانیم تله ها اولین ماشین خودکاری بود که بشر به دلیل نیازش به اختراع آن دست زد. متاسفانه در گیلان هیچ کوشش در خوری برای ثبت این میراثارزشـمندگذشته ی این منطقه انجام نشده است .

به اشتراک بگذارید:

نظر شما:

security code
طراحی و پیاده سازی توسط: بیدسان