هیچ تحول عمده و عمیق اجتماعی مانند «انقلاب» با یک عامل مشخص شکل نمیگیرد بلکه علل و عوامل متعدد باید در بستری مناسب دست به دست هم دهند تا انقلاب به وقوع بپیوندد، این علل و عوامل هم طی یک روز و دو روز یا یک سال و دو سال فراهم نمیشود بلکه حکومتها با کجروی، اشتباهات و اعمال شیوههای غلط عملکردی از خود ارایه میکنند که کمکم نارضایتی، بغض، عصبیت و تنفر شکل میگیرد و یکی از پایههای اساسی هر حکومت که سرمایه اجتماعی است از بین میرود. و مردم پس از اینکه به روشهای مدنی و معمول قادر به تصحیح اشتباهات حکومت و جلوگیری از کجرویها نشدند به ناچار دست به اعتراضات، تظاهرات و بعد به تدریج ممکن است به روشهای سختتر و خطرناک دست بزنند طبعا این روشها در غیاب نهادهای مدنی قانونی و احزاب سریعتر و بیشتر ظهور میکند، چون اگر در جامعه ابزار نظارتی و کنترل مردمی مانند رسانههای آزاد و احزاب و دستجات، سندیکاها و نهادهای مدنی وجود داشته باشند این نهادها، خواستههای مردم را کانالیزه هدایت میکنند و به روشهای گفتگو و فشارهای مدنی مطالبات مردم مطرح میشود و طبعا در چنین جوامعی نیاز به اعتراض عمومی و شورش یا انقلاب نیست.
چون هدف نهایی انقلاب اصلاح روشها و شیوه حکومتی است در جهت حفظ مصالح عمومی و حقوق اکثریت با محفوظ ماندن حقوق اقلیتها.
به هر حال برخی تصور میکنند انقلاب 1357 در واقع از واقعه انتشار مقاله مشهور روزنامه اطلاعات شروع شد و طی یک سال توانست قویترین، دیرپاترین و احتمالا بهترین حکومت منطقه خاورمیانه را از پا درآورد.
یا با توهمات ناپلئونی، اینکه چون شاه قیمت نفت را بالا برده بود یا پیشرفتهایی به دست آورده بود که غرب از این پیشرفتها!! احساس خطر میکرد. آمریکا و انگلیس یکباره تصمیم به برانداختن حکومت شاه گرفتند و دلیل هم کنفرانس گوادالوپ میآورند. نگارنده قصد ورود به این بحث را ندارد، چون به نظرم از نظر اهل فهم و آگاه به مسایل سیاسی چنین نظری صرفا مبتنی بر یک توهم توطئه استوار است. فقط یادآور میشوم زمانی در گوادالوپ سران کشورهای غربی از محمدرضا پهلوی قطع امید کردند که دیگر حکومت شاه به معنی واقعی از هم پاشیده شده بود (دی ماه 1357) و غرب تصمیم گرفت برای حفظ منافع خود با کنشگران اصلی رهبری انقلاب در پاریس و تهران تماس بگیرد و احتمالا مطمئن شود که فروپاشی حکومت شاه، منافع آنها را به مخاطره نمیاندازد. در هر حال حکومت شاه بنا به آنچه فهرست میشود، دهها دلیل برای اینکه مهر پایان بر آن وارد شود، داشت این عوامل در کنار شرایط و موقعیت تاریخی خاص جهان دوقطبی وضعیت و روحیه و ساختار حکومتی که شیر بییال و دم و اشکم بود.
و اما الگوی دیگری بعد از ملی گرایان که در مقابل جریان انقلاب 57 ارایه میشد و افقی که برای آینده پس از انقلاب عرضه میگردید، از سوی کنشگران چپ مارکسیستی بود.
سابقه فعالیتهای کمونیستی به اوایل قرن بیستم و آغاز حکومت پهلوی میرسد که پرداختن به آن در این مجال نمیگنجد اما در سال 1357 پس از باز شدن فضای سیاسی باقیماندههای حزب توده، چریکهای فدائی خلق و گروههای مارکسیستی متمایل به چین (رنجبران و ...) که مائوئیست نامیده میشدند از زندان آزاد و برخی چهرههای تبعیدی و فراری هم به کشور وارد شده و شروع به سازماندهی تشکیلات خود کردند و با هواداران سنتی و بخشی از جوانان نسل جدید ارتباط پیدا کرده و شروع به فعالیت کردند. این گروهها که از وابستگی بخشی از آنها به شوروی، چین و حتی انور خوجه آلبانی (گروه طوفان) تا جریانات نسبتا مستقل در آنها دیده میشد کلا بر پایه ایدههای مارکسیسم تبلیغ و الگویی که برای حکومت دلخواه خود ارایه میکردند کمتر و با احتیاط میتوان گفت کلا با استقلال کاری نداشتند و اگر سخن از استقلال گفته میشد، مقصود استقلال از امپریالیسم (کشورهای سرمایهداری غرب) بود و الا وابستگی و همبستگی با جهان شرق که به عنوان دنیای سوسیالیسم معرفی میشد بحثی نداشتند، در دهه چهل و پنجاه اصولا در کل دنیا از امریکای لاتین و جنوبی گرفته تا ژاپن و اروپا، افریقا و کشورهای آسیایی وقتی سخن از انقلاب و حرکت انقلابی میشد نگاه و توجه به چپ مارکسیستی بود که در برخی نقاط به دلایل ملی و مذهبی بهنام سوسیالیسم یا اسامی دیگری مطرح میشد ولی پایهی این تفکر بر لغو مالکیت بر ابزار تولید، و اجرای عدالت اقتصادی رفع همهی مفاسد و اشکالات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی استوار بود که ریشه همهی آنها را سیستم سرمایهداری و لیبرالی و مالکیت خصوصی میدانست بنابراین طرفداران این نوع تفکر تبلیغ میکردند رسالت دارند که با به قدرت رساندن طبقه مولده (کارگر یا کارگر و دهقان) ریشه بیعدالتی و فسادهای اجتماعی دیگر را خشک کرده و مالکیت ابزار تولید اعم از کارخانجات و مزارع و ... در اختیار نهادهای دولتی و عمومی قرار گیرد. نحلهها و گروههای متعدد این طرز تفکر اگرچه روشهای عملی گوناگونی را مطرح میکردند اما از بین بردن فقر، بیکاری و اجرای عدالت و مبارزه با امپریالیسم را در مانیفست خود تکرار با اعتقاد بر اینکه این مسیر، مسیر تاریخی و جبر تاریخ برای همهی جهان است که با عبور از سیستم سرمایهداری و یا با طی رشد غیرسرمایهداری به جامعه سوسیالیستی که سعادت و سلامت همهی مردم را تضمین میکند و انسانهایی در این سیستم پرورش خواهند یافت که انسانهای «طراز نوین» خواهند بود که هر کس به اندازه استعدادش کار و خدمت میکند و هر کس به اندازه نیازش از جامعه بهره میگیرد. هیچکس دغدغه شغل، مسکن، تغذیه و رفاه ندارد بلکه با عبور از این نیازهای اولیه نیازهای فرهنگی و متعالیتر وی نیز با ارایه آثار هنری و تفریحی و جذاب انسانی تامین خواهد شد. و هم در برابر قانون و سیستم نه تنها از نظر حقوق مادی بلکه از نظر حقوق معنوی و ارزشهای اجتماعی برابرند. برابری، برادری و آسایش ارمغان این نوع سیستم است.
خب چه کسی است که در برابر چنین الگویی اغوا نشود و به همین دلیل این نوع تفکر هم تعداد زیادی طرفدار، عضو و هوادار جذب که همه به بدنه انقلابی که وجه اسلامی آن برجستهتر بود چسبیده بودند.
ادامه دارد