محمد کاظم شکوهی راد
یکی از دوستان تذکر به جایی دادهاند در مورد سلطنت و حکومت 37 ساله محمدرضا شاه پهلوی دوم، مبنی بر اینکه نباید 37 سال دوره پهلوی دوم که دوره پرتلاطم بوده و از نظر شیوه حکومتی هم افت و خیزهای زیادی وجود داشته نباید کل این دوران را به عنوان یک دوره استبدادی قلمداد کرد، این تذکر بجاست با توضیح اینکه اصولا این یادداشت به انگیزه روایت تاریخ نوشته نمیشود، بلکه ملاحظات دیگری مطرح است، در عین حال باید یادآور شد که 4 دوره مشخص در دوره 37 ساله محمدرضا شاه قابل تفکیک است، دوره اول از شهریور 1320 تا بهمن 27 که شاه در امور اجرایی دخالت چندانی نداشت و در قواره یک پادشاه مشروطه سلطنت میکرد، نه حکومت. در این هفت سال و پس از خروج رضا شاه از ایران فضای سانسور و کنترل و فشارهای سیاسی شکست و احزاب، گروههای سیاسی و روزنامهها فرصت ظهور و توسعه پیدا کردند و شرایط مناسبی برای فعالیتهای سیاسی پیش آمد دولتهای مستقر هم بیشتر پاسخگوی مجلس بودند تا شاه، ترور ناموفق شاه در بهمن ماه 1327 در دانشگاه، که به حزب توده نسبت داده شد موجب غیرقانونی شدن حزب توده شد و تا حد زیادی فضا را برای فعالیت احزاب و رسانهها محدود کرد به طوری که اگر خود شاه هم دخالتی نمیکرد دربار از جمله خواهر شاه، اشرف پهلوی، در فضای سیاسی و بخصوص رسانهها دخالت میکردند اما در عین حال فضا همچنان، آزاد و شرایط دمکراتیکی (نسبی) برقرار بود و دولت مردمی دکتر محمد مصدق نیز محصول همین دوره است که این دو فصل اول سلطنت شاه با کودتای 28 مرداد سال 1332 پایان یافت و دخالت مستقیم و مستبدانه شاه از بعد از کودتا شروع و به تدریج قوام یافت تا واقعه 15 خرداد سال 42 تظاهراتی که به هواداری آیتا... خمینی شکل گرفت و سرکوب شد. طبعا در همین دوره نیز اعمال قدرت و نفوذ شاه تا حد زیادی هم به شخصیت و موقعیت مجلس و نخست وزیر مربوط میشد به عنوان مثال شاه نمیتوانست همان برخورد و اعمال نفوذی که به منصور و زاهدی و علم داشت به دکتر امینی هم داشته باشد.
اما در هر حال تصمیمگیر نهایی همهی امور شاه بود اما از سال 50 که درآمدهای نفت به یکباره رشد پیدا کرد و امکانات مالی بالا رفت و شاه به کمک آمریکا و همین درآمدها به تقویت و تجهیز ارتش پرداخت روزبهروز بر قدرت و خودرائی و تفرعن شاه افزوده شد به طوری که حتی دیالوگی که با غرب داشت تغییر پیدا کرد و به عنوان یک پادشاه قدرتمند و بینیاز که کشورش را از فقر و فلاکت و عقبماندگی به درآورده و به آستانه تمدن بزرگ رسانده، ظاهر شد، جشنهای مسالهانگیز 50 سال شاهنشاهی پهلوی، و جشنهای دو هزار و پانصد ساله و خاصه خرجیهای جشن هنر شیراز و ... نیز در همین دوره اتفاق افتاد.
با توضیح بالا امیدوارم تا حدی حق مطلب بیان شده باشد، اما همانطور که ذکر شد در دوره اول سلطنت شاه، شرایط برای فعالیت آزاد احزاب و رسانهها در کشور مناسب بود و در سایه همین شرایط احزاب و گروههای سیاسی متعدد با گرایشهای گوناگون از چپ تا راست از ملی تا انترناسیونال های مارکسیست شکل گرفت و البته برخی از این احزاب هم وابستگی پنهان و آشکار آنها به قدرتهای خارجی، از جمله شوروی و انگلیس و... غیرقابل انکار بود اما یک جریان ملی در سال 1328 شامل تعدادی از احزاب که وابستگی مشخص به خارج نداشته و در پی استقرار یک حکومت سکولار، ملی بودند جبهه ملی را به رهبری دکتر محمد مصدق شکل دادند که ملی گرایی، دموکراسی با شعار برقراری حاکمیت ملی شکل گرفت، علاوه بر دکتر مصدق، چهرههای شاخص دیگری مانند الهیار صالح، دکتر غلامحسین صدیقی، دکتر حسین فاطمی، دکتر سنجابی، باقر کاظمی، دکتر حبیبی، مهدی بازرگان، رضا زنجانی و احزابی مانند نهضت آزادی، جامعه سوسیالیستها، حزب مردم ایران، حزب ملت ایران تحت عنوان جبهه ملی فعالیت داشتند و یکی از برنامههای عمدهای که در دستور کارشان قرار داشت ملی کردن صنعت نفت بود که چهرهای کاریزما و محبوب از دکتر محمد مصدق ساخت اما با کودتای 28 مرداد بساط این احزاب و تمام نشریات و احزاب مستقل دیگر هم برچیده شد و حکومت یک پارچه تحت رهبری شاه قرار گرفت.
بعد از کودتا هم کوششهایی که برای احیاء جبهه ملی صورت گرفت عملا نتوانست در جریانات سیاسی کشور تاثیر بگذارد اما عناصر بازمانده جبهه ملی داغ کودتای 28 مرداد و ملی شدن نفت و خاطره دو سال حکومت دکتر مصدق به عنوان یک چهره ملی در ذهن مردم باقی بود این بود که در سال 1356 با باز شدن نسبی فضای سیاسی کشور، جبهه ملی دوباره با رهبری دکتر کریم سنجابی احیاء شد و به عنوان یک نیروی سیاسی، بیشتر متکی به چهرههای شاخص و ملی بدون تشکیلات گسترده و مردمی وارد میدان انقلاب شد آیندهای که این جبهه برای کشور تصویر میکرد و وعدههایی که میداد مبتنی بر همان آرمانهای سی سال پیش از آن بود و بر عدم وابستگی و استقلال و حکومت قانون و ملی گرایی تکیه داشت این مفاهیم که با نام مصدق تبلیغ میشد اگرچه برای روشنفکران و گروههایی از دانشگاهیان و بخصوص نسلهای دهههای قبل جذابیت داشت در میان جوانان نوخاسته و تودههای مردم چندان گسترش نداشت اما در عین حال به دلیل همین پیشینه آخرین نخست وزیر شاه برای عبور از بحران دکتر شاهپور بختیار از همین جریان فکری انتخاب شد که به دلیل مخالفت امام خمینی مورد حمایت قرار نگرفت و شکست خورد در عین حال اولین دولت پس از پیروزی انقلاب به عنوان دولت موقت به مهندس مهدی بازرگان سپرده شد که بیشتر اعضای آن از جریان فکری جبهه ملی بود، اگرچه صبغه مذهبی مهندس بازرگان و نزدیکانش در نهضت آزادی در انتخاب وی از سوی امام خمینی تعیین کننده بود.
در هر حال یکی از گزینههایی که در ذهن نسل ما (نسل انقلاب) وجود داشت این بود که دولتی مستقر خواهد شد، ملی، متکی به قانون گرائی، بدون وابستگی، دمکراتیک و اهل مدارا با اندیشهها و افکار و احزاب دیگر، سابقه تاریخی مشخصی هم از وی در خاطره تاریخ اخیرمان به عنوان نمونه خوب و قابل قبول و عمل شده وجود داشت که همان دوره دکتر مصدق و مبارزه وی با ملی شدن صنعت نفت و ترکیب دولتی که از جریانات فکری متنوع تشکیل شده بود و دورهای که متناسب با زمان و امکانات آن دوره اگرچه بی اشتباه نبود، اما به طور نسبی موفق بود و هر چه بود صد برابر از حکومت دوره شاه بهتر مینمود.